، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

بای بای شیرمامانی

سلام عزیزترازجان  امروزروزدوم فروردین 1394تصمیم جدی برای گرفتن ازشیرخودم روگرفتم البته چندین ماه بود که میخواستم عملیش  کنم اماهرباربه هردلیلی یامریضی ویادلتنگی ویامیشه گفت دلسوزیهای مادرانه کنسل کرده بودم .اما امروز بامشورت  ازدکترت قطره ی تلخک روازداروخانه گرفتم وبابسم االه وکمک ازخدا شروع کردم .وقتی بابامرتضی درب قطره رومیخواست بازکنه یه کمش روامتحان کردو ازاینکه طعم بسیارتلخ وبدی داشت نگرانت بود.واقعیتش قبل  ازشروعش  دست دست میکردم و دلم نمیومد ولی حالا که چندروزی پیشت بودم وبهترمیتونستیم باهم باشیم عزمم روجزم کردم واقدام کردم . وقتی برای خواب شبونه ات ازم شیرتقاضاکردی بهت آما...
5 فروردين 1394

روزاول عید 1394آتریساجون

سلام عزیزم.خوبی؟عیدت مبارک.ان شااله صدسال بهترازاین سالها روداشته باشی . روزاول عید بعدازرفتن خونه ی مامان و بابای بابامرتضی ومادربزرگ بابامرتضی رفتیم خونه مامان جون وآقا جون ,چون  قرار گذاشته بودیم روزاول عید باخاله گیتا ودایی واحسان و...نهاربریک باغ پرندگان قمصر  خونه ی مامان جون  خوشحالی آتریساجون رقصیدن آتریساجون ژست گرفتن آتریساجون تعجب آتریساجون ازدیدن پروانه ذوق زده شدی همین هم شد, بعدازاینکه دورهم جمع شدیم برای رفتن باغ برنامه ریزی کردیم وحرکت کردیم .ازخوشحالی .ذوقی  که درکنار شیدا و....هس...
1 فروردين 1394

دومین عیدآتریساجون

خدای من! به سجاده ای نشسته ام که هرگوشه ی آن ازبهاران رفته ,یادگارهایی به جا مانده .اینک درانتظاریادگاری دیگرازنوبهاری دیگرند................................. خدای من! هربهارراسبزترازدیگری برمن گشودی ومن تاانتهای سپیدی آخرین فصلش شادمانه رفتم وآن رابه نورسیده ای دیگرمی سپردم .................................. خدای من! درگوشه ای ازسجاده,من نشانی ازبهاری نه چندان دوررامی بینم **سفر**آنجاکه تومرابه سفری یگانه فراخواندی ,سفری به درون,به خویشتنم ودربهاری دیگردر**سحری **عاشقانه بیدارم کردی تااندیشه های شبانه ام رابه آن  بسپارم ورهایشان سازم .......................... خدای من ! دربهاری نزدیکتردرسایه خیالی ا...
1 فروردين 1394

بیست وسه ماهگی آتریساجون

سلام دخترکوچولوی مامان .ازاینکه انقدرشادوسرحال میبینمت احساس خوبی دارم.ان شااله همیشه سالم وسلامت ودرپناه خدا باشی . روزهای پایانی سال 1393 هم به سرعت برق وبادداره میگذره ومابخاطر شرایط شرکتمون چندروزی زودتر کارهای انبارگردانی وبستن حسابها روانجام دادیم ویه کم زودترازهرسال تعطیل شدیم .اما من یه سری ازکارهای اداره جاتم مونده که اونم درطول روز 2-3 ساعتی بیشترکارنداره ومیرم انجامش میدم .بقیه روزهم باخاله گیتا مشغول خونه تکونی خونه ی مامان جون هستیم آخه هرسال کل عیدرومهمون ازراه دورونزدیک دارن وباید خونشون تمییزباشه دیگه  همونطوری که توخونه تکونی خونه ی خودمون کمکم بودی (البته کارزیادکنم بودی )خونه ی مامان جون ه...
23 اسفند 1393

اولین قهرجدی آتریسا

سلام شادونه ی مامان .مهربون مامان .عزیزمامان ... امروزم یه شنبه ی دیگست وتاآخرهفته روزازنو,روزی ازنو.......................................... مثل هرروزساعت 6.30آقاجون اومددنبالمون تاشماروبزارم خونشون ومنم بیام شرکت,وقتی داشتم بغلت میکردم بیدارشدی امانمی دونم چرابایه خلق بد بد بد (البته علتش رومی دونم وبرات میگم که چرا؟؟؟) موقع رفتن خونه ی مامان هرچی آقاجون باهات حرف میزد گریه میکردی ومیگفتی باهات حرف نزنه ,انگاری واقعا حوصله نداشتی .خونشون هم که رسیدیم که به محض دیدن مامان جون بهم چسبیدی وشروع کردی به گریه کردن ,خیلی ناراحت بودم اما کاری ازدستم برنمی اومد,بایدیه جوری سرت روگرم میکردم وخودم برای اومدن شرکت فرار میکردم.چش...
9 اسفند 1393

تولدزن دایی جون آتریسا

سلام نازگلکم .عزیزکم .دخترکم .نانازکم. ازاینکه دوباره چندروزیه که سرماخوردی وبی اشتهایی اعصابم بهم ریخته  دارم ازدست نخوردنت کلافه ودیوونه میشم  هرچی برات درست میکنم اشتهانداری فقط شیر شیر شیر(اونم شیرمامان) .تواین چندروز ازبس بهم آویزون بودی وپشت سرهم شیرخوردی اعصابم بهم ریخته  نه درست حسابی شبا میخوابی ونه درست حسابی غذا ومیوه که دیگه اصلا لب نمی زنی  خسته ام ...کلافه ام ...خوابم میاد...آخه تواین شرایط کاری اسفندماه که سرم شلوغه واعصاب خوردی پایان سال و....ازاون ورم خونه تکونی ومرتب کردن وسایل خونه .....این سرماخوردگی وکلافگی تودیگه کم بود !!! میخوام برم رویه بلندی یه کم دادبزنم شایدخالی بشم دیشب که...
7 اسفند 1393

اولین تجربه ی خونه تکونی آتریسا

دخترم میدونی که : عمر عقاب 70سال است ولی به 40که رسیدچنگالهایش بلندشده وانعطاف گرفتن طعمه رادیگرندارد...نوک تیزش کندوبلندوخمیده می شودوشهبالهای کهنسال براثرکلفتی پر به سینه می چسبدوپروازبرایش دشوار می شود... آنگاه عقاب است ودوراهی :بمیرد ,یااینکه دوباره متولد شودولی چگونه ؟؟؟ عقاب به قله ای بلندمی رودونوک خودراآنقدربرصخره های  سخت می کوبدتاکنده شودومنتظر می ماندتانوکی جدیدبروید.بانوک جدیدتک تک چنگالهایش راازجای میکندتاچنگال نودرآیدوبعدشروع به کندن پرهای کهنه میکند.این رونددردناک 150سال طول می کشدولی پس از5ماه عقاب تازه ای متولدمی شودکه میتواند30سال دیگرزندگی کند..... پس دخترم بدان که : ...
3 اسفند 1393

دومین روزعشق باعشق زندگیم

سلام عشق من امروزروزعشقه ,ولی نه فقط مخصوص عشاق .... امروزروزکسانیست که به زندگیمون گرمی وعشق میدن ,کسانیکه باحضوروتداعیشون قلبمون باشدت بیشتری می تپه ...مثل وجودزیبای تو,مثل وجود گرم ومحبت آمیز همسرم ومثل سایه سبز وتماشایی پدرومادرعزیزم مطمئنا هرروزمیتونه روزعشق وسپاسگذاری ازخداباشه ,برای بودنشون ......من دراین روززیبا صورت قشنگ وزیبای تورا ,شانه های بامحبت همسرم ودستهای گرم ومهربان پدرومادرم روباافتخاربوسه خواهم زد وبرایتان همیشه سلامتی وشادابی وبودن درکنارخودم راآرزوخواهم کرد.                                    ...
25 بهمن 1393

بیست ودوماهگی آتریساجون

دخترم  دوست دارم بدانی : انسان غرق که می شودقطعا می میرد .....چه دردریا .....چه دررویا .....چه درگناه  پروردگارامارالحظه ای به حال خودرهایمان مکن .... دخترم  دوست دارم بدانی : آنهایی که به بیداری خداونداعتماددارند,راحتترمی خوابند.قبل ازخواب دیگران راببخش تاقبل ازاینکه ازخواب بیدارشوی خداوندتورابخشیده باشد. دخترم درهمه حال شکرگزارخداوندمهربان باش وبایدگفت: خدایا!به آنچه که داده ای تشکر!به آنچه که نداده ای تفکر!به آنچه که گرفته ای تذکر!که داده ات نعمت !نداده ات حکمت!وگرفته ات عبرت است . سلام عشقم .خوبی وسلامتی خداروشکر.... برات بگم ازاین چندروزی که به سرعت برق وبادگذشت وچه درکنارهم ...
20 بهمن 1393

این روزهای آتریساجون

  خداجونم سلام .آتریساجونم سلام. خداجونم مرسی که امروزم بیدارشدیم وداریم درکنارعزیزانم زندگی میکنیم.خداجونم مرسی که امروزم ,روزم روبا نگاه وحضورگرم همسرم ,خنده ی فرزندم ودعای خیرپدرومادرم برام به یادگارمیزاری ... خداجونم مرسی که همیشه هوای اتفاقات کوچیک وبزرگ رو,که نفس توسینه ام حبس می شه رو,برای دخترم داری , من اون موقع فقط میتونم بگم خدایا شکرت ,خدایارحم کردی .... خداجونم مرسی که که امروزم سرحالیم ,سالمیم ,خندانیم وامیدوار....اینها همه ازکرم توست , خداجونم یه خواهش .... مثل همیشه که ماحواسمون به تونیست اما هوامونوداری امروزم هوامون روداشته باش ,برای خودم وعزیزانم سلامتی وسربلندی عطاکن ویادمون بده عاشق باشیم &...
14 بهمن 1393