، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

یک اربعین گذشت

سلام شیرینم دخترم:  مرگ موهبتی است الهی ,که به قامت هرموجودزنده ای می نشیند,بشیرت ازاین قاعده مستثنی نیست ومانیزازآن غافل هستیم.چه سخت است باورش ,تحملش,جداشدنش وندیدنش... ولی چه می شودکرد,بایددربرابرمشیت الهی سرتسلیم فرودآورد,گرچه خلوتش ناگهانی بودورفتنش نامنتظره ,وجودش افتخاربودونبودش مسلخ تلخ ناباوری ,دلش دریای عشق بودووجودش باران کرامت ,ستاره ای بودکه خاموش شدوخورشیدی بودکه غروب کرداما,طنین صدای دلنشینش همچنان درگوش ما,مهربانیش درقلب ماوزیبایی چهره اش همیشه دریادماست...امیدکه درجواررحمت پروردگارآسوده وآرام بیارامدوازآمرزش حضرت حق بهره مندشود.... چهل غروب غمبارازپرکشیدن مادربزرگ گرامیم گذش...
22 آبان 1393

نوزده ماهگی آتریساجون

                   آتریسای من....               نام تومراهمیشه مست می کند...                  بهترازشراب...                بهترازتمام شعرهای ناب...         نام تواگرچه بهترین سرودزندگی ست ...               من تورابه خلوت خدایی خیال خود...                                           &n...
20 آبان 1393

دومین محرم باآتریسا

سلام عشق من .ازاینکه حالت یهتره ودوباره باحال واحوالت ,شیرین کاریاتوبه رخمون می کشی ,خوشحالیم.زندگی ماهم باوجورانرژی دوباره ی تو شیرین شده وخداروشکرخوبیم. دومین محرم شماهم ازراه رسیدمنتها محرم پارسال شماطفل شش ماه وده روزه ی من بودی وجزدست دستی وخنده های صدادار وچهاردست وپارفتنت کاردیگه ای ازت برنمی اومد ...محرم امسال شمابرایمان کودک خردسال شیرین زبونی هستی که باشیطنتهات وبدوبدوکردنت وشوروحالت زندگی ماهم پرازهیاهوست ,چه باغصه مریضیات وزمین خوردنات وچه باخوشیهاوشیرین زبونیات ...هرچه بودیکسال گذشت ... امسال آتریسا                                 ...
9 آبان 1393

دوباره شادی

سلام شکوفه زیبای زندگیم. تواین چندروزی که گذشت برای توجزدردوگریه وبرای من جزآب شدن ودعاکردن چیزدیگه ای نبود .دقیقا18روزه که نوع زندگی کردن باتویه رونددیگه ای داشته -شمامریض وعصبی-خانواده مشکی پوش وعذادارومن افسرده وازهم  پاشیده..... بعدازاون خبرناگهانی فوت مادربزرگ عزیزم وبااون شرایط اضطراری وفوری برگشتن ازمسافرت وقرارگرفتن تومحیط هایی که همه مشکی پوش وگریون وبی حوصله بودندوبعدشرایط واکسن 18ماهگیت که باتب شدید وپادرد زیادهمراه بود واون سرماخوردگی ومریضی وگوش درد بعدازواکسنت  حسابی همه چی قاطی پاطی شدوخودت وماروحسابی بهم  ریخت (چه ازلحاظ روحی وروانی وچه ازلحاظ جسمی) .ازیه طرف کار من ,ازیه طرف شلو...
4 آبان 1393

آتریسای بداخلاق

سلام خانومم   خوبی ؟بهتری ؟آخه دوباره مریض شدی ودل مامان روخون کردی!!!همین طوریشم تواین شرایط انقدربداخلاق وبدعنق بودی ,دیگه وای به حال اینکه سرماهم خوردی !!! امروزهفتمین روزازدرگذشت مادریزرگ عزیزم میگذره ,همه درگیرتهیه وتدارک مراسم وگرفتن میوه وحلوا.وخرما....برای  سالن هستند,امامن به خاطرشرایط شمانتونستم قدم ازقدم براشون بردارم(البته هیچ کس به خاطرشماازمن توقع  نداشت). بعداززدن واکسنت حدود 2روزتب داشتی امامتاسفانه بلافاصله بعدبهترشدنت سفت وسخت سرماخوردی ,به حدی آبریزش بینی داری که قابل کنترل نیست,به حدی تب داری که بابغل کردنت داغی تنت روزازروی لباس حس می کنم .یهانه گیریات ونق زدنات به حد...
24 مهر 1393

هیجده ماهگی وواکسن هیجده ماهگی

سلام دختربداخلاقم ,سلام عزیزبدعنقم,سلام دختربی اخلاقم...... امروزچهارمین روزازخاکسپاری مادربزرگ عزیزم می گذره وماهمچنان رفتنش رو حتی درخیالمون هم باورنداریم . هنوزخسته راه وخسته شنیدن این خبریم,جای خالی مادربزرگم باوجوداون همه شلوغی واون همه مهمون توی خونه مامان جون قشنگ حس میشه ,وقتی بهت میگیم مادرجون کو؟می دوی تواتاقش ومات ومبهوت به اتاق خالیش نگاه  میکنی وبادوتادستای قشنگت میگی نیست.وقتی اول صبح برای رفتن به شرکت شمارواونجامی زاشتم اولین جایی  که می رفتی ,اتاق مادرجونم بود بازبون شیرین وقشنگت بهش سلام میکردی واولین کاری که میکردی شیشه آبش  روازپایین تختش برمی داشتی وبه سمت آشپزخانه می دویدی وب...
20 مهر 1393

یک شروع خوب ویک پایان بد

سلام دخترنازم .حال خودت وخودم وخانواده ام که خوب نیست ولی بازم خداروشکرکه زنده ایم وشاهدبالاوپائین ,کم وزیاد,خوب وید,زشت وزیبا,بودونبود,داشته ونداشته های زندگی هستیم ... قصه ی این روزهای زندگیت روازاینجابرات می نویسم که : چهاردهم مهرماه تولدیکی ازبهترین دوستان بابامرتضی بود,به رسم یادبودشب قبل ازتولدش یه کیک ناقابل وکوچیک گرفتیم وسی وهشتمین سال تولدش رودرکناردوستان دیگه باخوشی وخنده وخوشحالی وبایک دنیا آرزوهای خوب خوب براشون جشن گرفتیم ویک دنیا خاطره رابه خاطره های همیشه باهم بودنمون اضافه کردیم.... این لباس خوشگلم سوغات عمه مونا س که ازمشهده زحمت کشیده  آتریسادرح...
17 مهر 1393

سورپرایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز

سلام ماه تابانم .سلام غنچه خندانم . چقدرخوشحالم که حالت خوبه وسالم وسلامتی .من اگه هرروزم هزاران هزارسپاس وشکرخداروداشته باشم بازهم درمقابل داشته های خوبی که به من داده درمقابلش کم میارم. خدای من! مردم همه شکرنعمت های تورامی کنند, امامن دلم میخواد,,, شکربودنت را,چراکه تونعمت منی..... پس امروزم روهم مثل روزهای قبل باشکروحمدخداوندرحمان ورحیم برات شروع میکنم,دوست دارم وقتی توهم بزرگ میشی شروع هرکارت باونام وبادخداباشه.... دخترم یادت باشه : درمواقع شادی ستایش خدا درمواقع سخت ,یافتن خدا درمواقع آرام,پرستش خدا درمواقع دردناک اعتمادبه خدا ودرتمامی مواقع تشکراازخدارافراموش نکنی وهمیشه بابت داشته هاونداشته هایت ...
6 مهر 1393

دندون پانزدهم وشانزدهم

                                      سلام دخترطلا,سلام خانوم بلا. خداروشکرکه سرماخوردگیت یهتره ,اماچیزی که منوخیلی نگران می کنه وضعبت غذاومیوه خوردن شماست که واقعاباهاش درگیرم,تحت هیچ گونه شرایطی نان وپنیربرای شماتعربف نمی شه ,ازتخم مرغ بی زاری اونقدری که باخوردنش انواع واقسام شکلک هارودرمیاری ,ازچیزهای شیرین هم اصلاخوشت نمی یاد,ازطعم میوه ها هم خوشت نمی یادفقط بعضی وقتا خیار وهندونه .... غذاهم درحد4-5 قاشق کوچبک ولی نسبتا شام روبهتر ازوعده های غذاییت میخوری . بیچاره مامان جون ,بعدازظهرها که ازسرکارمیام به مامان میگم ب...
1 مهر 1393

پیام تبریک

سلام نازدونه ی من .سلام شاه دونه من . این چندروزی که گذشت بابت سرماخوردگی شدیدت هم خودت اذیت شدی ,هم منودغ مرگ کردی وهم یه چندروزی  منوازسرکاررفتن معاف .... اما داروهای  سرماخوردگی کارخودشوکردوخواب شماروتنظیم کرد,شب ساعت 12.30دیگه ناخودآگاه نق خواب میزنی وبادست به اتاق خواب اشاره میکنی که ببرمت بخوابونمت. شب اول سرماخوردگیت به خاطرتب داشتنت اصلادرست نخوابیدیم ومن فردای اون روز به خاطر شرایط شما نتونستم برم سرکار .بعدشم انقدرشمابدغذاوبددارویی که مواقع مریضیت من کاملابهم می ریزم,نه غذامیخوری ,نه  سوپ ونه مایعات مثل آبمیوه و....هرموقع مریض میشی فقط وفقط شیرخودم ودیگه هیچ .... روزسوم وضعیت ...
31 شهريور 1393