آتریسای بداخلاق
سلام خانومم
خوبی ؟بهتری ؟آخه دوباره مریض شدی ودل مامان روخون کردی!!!همین طوریشم تواین شرایط
انقدربداخلاق وبدعنق بودی ,دیگه وای به حال اینکه سرماهم خوردی !!!
امروزهفتمین روزازدرگذشت مادریزرگ عزیزم میگذره ,همه درگیرتهیه وتدارک مراسم وگرفتن میوه
وحلوا.وخرما....برای سالن هستند,امامن به خاطرشرایط شمانتونستم قدم ازقدم براشون بردارم(البته هیچ کس
به خاطرشماازمن توقع نداشت).
بعداززدن واکسنت حدود 2روزتب داشتی امامتاسفانه بلافاصله بعدبهترشدنت سفت وسخت سرماخوردی ,به
حدی آبریزش بینی داری که قابل کنترل نیست,به حدی تب داری که بابغل کردنت داغی تنت روزازروی لباس حس
می کنم .یهانه گیریات ونق زدنات به حداعلارسیده واینکه کاملابه من چسبیدی وتحت هیچ شرابطی پایین نمیای
که منوازخسته هم خسته ترکرده,یه ریزگریه میکنی ,حتی بغل بابا مرتضی به سختی می ری .به خاطرشرایطط
امروزکه مراسم هفت مادربزگم بودمن خونه موندم ونرفتم خونه مامان جون ,تابلکه به کم ازشلوغی ورفت
وآمددورباشی وبیشتراستراحت کنی ,به امیداینکه حالت تاعصرخوب بشه وبتونیم برای مراسم شرکت کنیم ,امانه
تنهاحالت بهترنشدبلکه دقیقه به دقیقه تبت بالاترمیرفت ومامجبورشدیم برای سومین باربریم دکتر...
باتوجه به حالت دکتربرات آمپول سفارش کردوناچارابرای بهبودی حالت مجبورشدیم برات آمپول بزنیم .انقدرگریه
کردی وگفتیم بییم بییم (بریم)که دلم برات کباب شده بودهزاربارازخداخواستم دردوبلات روبه جون من بندازه
وتوزودترخوب بشی .نه تنهامراسم ختم رونتونستم برم بلکه سالن شب روهم نرفتم .ازمامان جون ودایی وخاله
و....بگیرتاتمام دوستانی که برای سالن شب دعوت شده بودند تماس می گرفتندواحوالپرس بودند.نیم ساعت
بعداززدن آمپول تبت اومدپایین وبه طرف سالن حرکت کردیم اما خیلی دیررسیدیم وهمه شام خورده بودند
وداشتندخداحافظی می کردند.بادیدن شمع های مشکی وحال وهوایی که روی میزهای شام برای مادرجونم
چیده بودنددلیلی شدبرای اینکه بغضم بترکه ویه کم خودم روخالی کنم ,آخه ازیه طرف حال واحوال واون شرایط
بدغذاشدن شما وبهونه گیریا و....,ازطرف دیگه ابنکه نتونستم تومراسم باشم بدجورناراحتم کرده بود...
دقت کردیدآدم یه وقتایی به حدی می رسه که ازهمه چی می بره ...من دقیقا بریدم واونقدری خسته ام که.....
درسته که تواین یه هفته خیلی بهم سخت گذشت اماخوبیش این بود که من تونستم به طورخیلی خیلی اتفاقی
شماروازپوشک بگیرم وعادت بدم به دستشویی رفتن .الان فقط شبها موقع خواب ودرمواقع بیرون رفتن
شماروپوشک میکنم ,حتی بیرون هم که پوشک هستی درمواقع جیش میگی :جیش جیش ودرمواقع پی پی
میگی :پی
خوشحالم که این پروژه ی سخت که برام مثه یه کابوس شده بودبه این راحتی انجام شد.....
اسم علی پسرخاله عزیزم رویادگرفتی وانقدرقشنگ وکشیده می گی :عــــــــــلی
به کارتون باب اسفنجی علاقه زیادی پبداکردی ,به باب اسفنجی میگی :فا
مخصوصا اون تیکه اول آهنگش که میخونه کوچولوی دندون خرگوشی ......توی بدترین شرایط باشنیدن آهنگش
شروع به تکون دادن خودت میکنی وخوشحالی میکنی.
بیا,بریم,رفت واومد,نیست روقشنگ میگی .
سعید رومیگی :س
ازشمارش اعداد 3 و10 روبلدی ,وقتی میگیم 2-1شمامیگی :3
وقتی میگیم آتریساچندتاجوجودادی :10رابادستات نشون میدی ومیگی 10
واژه ی سلام روقشنگ وواضح میگی :سلام
وقتی به غذاخوردنت اصرارمیکنم ونمی خوای انگشت اشاره ات راهمراه سرت تکون میدی ومیگی :نه نه نه
وقتی میخوای عموپورنگ ببینی میگی :پوین
دیگه ازحالت کلمه کلمه داری درمیای میخوای جمله های کوتاه روبگی .مثلامیگی :بابا بیا -بابارفت
_بابااومدو...(البته هنوزم به بابا میگی :آبا)
موقع تمازخوندن میخوای بگی الله اکبرمیگی:ابر,به جای سرگذاشتن روی مهر,مهررولیس میزنی ومن
هرکی میره سمت دستشویی سربع اعلام میکنی :جیش (یعنی رفته دستشویی).
این روزاباعروسکات قشنگتربازی میکنی ,لالایی براشون میخونی ,روپات میزاری وخوابشون میکنی ,بوسشون
میکنی وحتی به وقتایی لباست روبالامیکنی وبهش مه مه میدی .
عاشق موتورسواری وبه قول خودت بوم بوم هستی.
درسته همه حرفی رونمی زنی اماهمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه چی متوجه میشی وهرکاری روبهت میگم
سربع انجام میدی شایدیکی ازعلتهایی که تونستی جیشت روبگی همین باشه.
اینم قسمتی ازاندراحوالات هیجده ماهگی شمادخترمریض وبهانه گیرونق نقوم....
ولی بادت نره که من تحت هرشرایطی
عاشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــقتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم
بدون شرح