دومین عیدآتریساجون
خدای من! به سجاده ای نشسته ام که هرگوشه ی آن ازبهاران رفته ,یادگارهایی به جا مانده .اینک درانتظاریادگاری دیگرازنوبهاری دیگرند................................. خدای من! هربهارراسبزترازدیگری برمن گشودی ومن تاانتهای سپیدی آخرین فصلش شادمانه رفتم وآن رابه نورسیده ای دیگرمی سپردم .................................. خدای من! درگوشه ای ازسجاده,من نشانی ازبهاری نه چندان دوررامی بینم **سفر**آنجاکه تومرابه سفری یگانه فراخواندی ,سفری به درون,به خویشتنم ودربهاری دیگردر**سحری **عاشقانه بیدارم کردی تااندیشه های شبانه ام رابه آن بسپارم ورهایشان سازم .......................... خدای من ! دربهاری نزدیکتردرسایه خیالی ا...
نویسنده :
مامان نفیسه
11:18