، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

روزت مبارک دخترم

1393/6/6 11:19
نویسنده : مامان نفیسه
998 بازدید
اشتراک گذاری

                                   

سلام گل دخترمن .حالت چطوره ؟خوب وخوش وسلامتی (خداروهزار هزارمرتبه شکر....)

امروزم مثل همیشه بایه قیافه ی خسته وپژمرده وخواب آلوداومدم محل کارم.همچنان شرایط خواب شما

4و5صبح اونم باکلی غرغروگریه انجام میشه ومن هرروزخسته تروعصبی ترازدیروزمیشم واین اصلادست خودم

نیست.حتی دیشب باوجودی که مهمون داشتیم وکلی بابچه ها بازی کردی ذره ای ازشرایط روت اثرنداشت 

وطبق معمول 4صبح خوابیدی ....

تازگیا یادگرفتی که هرکاری داری ویاهرچی میخوای انگشت اشاره ی من

رومی گیری وبه سمت اون کارویاچیز موردنظر هدایت می کنی ومن باتمام خستگی هام عاشق این

حرکتم,دیگه خیالم ازبابت آب خواستنت راحته ,چراکه موقع تشنگی خودت میگی :آب 

خیلی راحت وبازبون بی زبونیت تمامی خواسته هاتوبه مامی فهمونی ,بعضی ازحرکاتت انقدرجالبه که من جز

قربون صدقه ات رفتن کاری دیگه ازم برنمیاد.مثلادیشب که مهمون داشتیم من سالاداولویه هم درست کرده

بودم ,وقتی اونابانون باگت می خوردند شماهم بااوردن نون باگت به من فهموندی که اون مدلی میخوای بخوری

,من یه تکه کوچیک ازنون روکندم وبرات یه ساندویچ کوچولودرست کردم اماشما اونوازمن قبول نکردی ودوباره یه

نون باگت درسته آوردی وباحرکت سر به من فهموندی که ساندویچ گنده ودرسته میخوای نه ساندویچ

کوچولو....

کلااهل شیرینی وچیزای شیرین نیستی ودوست نداری  ولی تازگیا یه کوچولو بستنی می خوری البته اگه بستنی ات

چوبی باشه

تازگیاعاشق تسبح هستی همش دوست داری گردنت باشه ,بعضی وقتاادای مامانی رودرمیاری وشروع

میکنی به ذکرکردن

 

وقتی بهت میگیم ژست بگیراین اتفاق میوفته

اصلاروبلابودنت وزرنگی ات که هیچ شکی نیست .دیروز که رفته بودیم خونه خاله رزی ,ازهمه بچه های

اونجاکوچکتربودی اماهزار ماشااله ازاوناشیطون تروبلاتر...به همه دستورمیدادی وزورمیگفتی ,دوستام ازدست

کارها وحرکاتت روده برشده بودند.

منزل خاله رزی (شماوورادین جون)

شماومحیاجون

 

تازگیا باکوچکترین آهنگی دست منومیگیری ومیاری وسط ومیگی نانای (زوریم

هست دیگه اگه نانای نکنم چنان جیغ بنفشی می کشی که گوشات کرمی شن)....باوجودهمه شیطنتات

روزبه روزخوردنی تر وشیرین ترمی شی وما(من وبابا مرتضی)کشته ومرده تر.....

واما امروز روزتوست ...روزدختر...روزی که همیشه به خاطرداشتنش روزشماری می کردم وآرزوشو داشتم و

امروزکه روزتوست می خواهم  زیبایی دلت رابه رخ آسمان بکشم تاکمتربه مهتابش بنازد

می خوام تواین روزیه کم برای نازدخترمنصیحت مادرانه داشته باشم , باشدکه زمانی ازتک تک این جملات

حرفهایی برای گفتن داشته باشی:

دخترم :

هرچه طبل توخالی ترباشد,صدای بیشتری رابه گوش می رساند,صدای بیشترتوجه بیشتری رابه خودجلب

خواهدکردکه این صدافقط وفقط می تواندنشانه تهی بودن باشد,طبلی نباش که صدایش برسدبه

دوردستها....نوایی باش تاهمه ازنوایت لذت ببرن....

دخترم:

تامی توانی تجربه کن ,امایادت باشددربعضی کارها,هیچ راه برگشتی نیست ,حواست باشدکه نه محافظه

کاروترسوباشی ونه بی محابا دل به دریابزنی...

دخترم :

ستاره کم نورآسمان راببین ....هیچ چشمی خیره به آن نمی نگرد,تمامی چشمهاخیره به آن ستاره ی پرنوری

ست که برایشان چشمک می زند!انگاریادشان رفته ,کم نوری یک ستاره ,نه ازکوچکی آن ,که گاهی ازفاصله

زیادآنهاست وآنهاتاآن ستاره میلیاردهاسال نوری فاصله دارنداماتومحدودبه نزدیکترین هانیستی ,تومحکوم به

اطرافیان نیستی ...گاهی برای رسیدن به ستاره ات میلیاردهاسال نوری راطی کن .چون تویک انسانی ومی

توانی ....

دخترم:

تامی توانی بیاموزویادبگیر,به جزء درس ومشقت کتاب بخوان واینکه تعداد کتابهایی که خوانده ای واینکه اسم

چندتانویسنده رامی دانی وفلان کتاب راچه کسی نوشته وکدامشان نویسنده محبوب توست ,فقط به

دردپزدادن می خورد,دلم میخوادواژه های کتاب رامثل سوپ سربکشی وباجانت درآمیزی وبدانی که حتی فقط

یک جمله کتاب می تواند زندگی ات رابرای همیشه تغییر دهد...

دخترم :

هیچ گاه غرق درروزمره گیهای خودنشو,گاهی لازم است سرازجزوه هایت برداری واجازه ندهی روزمره گی ها

های دنیا تورابه سمتی ببرد که دیگران می خواهند...

دخترم :

لباست راتنها صدفی بدان که مرواریدی همچوتورادربرگرفته است نه بیشترونه کمتر .....اسیر لباس نباش ,تنگ

کردن دگمه لباست فقط قفست راتنگ ترمی کند وروحت رااسیرتر....هیچ وقت فکرنکن که سانت های

بیشترلباس تو,نشانه ی پاکی ونجابت بیشترتوست ,همانقدربپوش که پوشیده باشی نه کمتر,نه بیشتر....

نجابت تو درلباس نیست درچشم ها وقلب نجیب توست لباس توفقط تورااز قفس جسم می رهاند همین وبس ...

دخترم:

گاهی دستهایت راباز کن وبی هدف روی لبه جدول قدم بزن,بی آنکه به مقصد بیاندیشی ...باران که بارید

خیس شو وبرای خودت چتری ازباران بسازوبخند به نگاههای متعجب آدم هایی که زیرسایه بان پناه گرفته

اند,بخندبه چتربارانی ات ....

گاهی درخلوت به خودت برس ,برای خودت آرایش کن وخودت رابی دلیل دوست بدار,همیشه نه برای دیگران

بلکه برای خودت زیباباش ....به آفریده های پروردگارت دقت کن همه رنگ ووارنگ ...پس تونیزلباس رنگی به تن

کن چراکه خداوند رنگها رادوست دارد وتوهم دوست بدار...

دخترم:

گاهی باصدای بلند امانجیبانه بخند ونترس ازنگاه آنانی که بلندخندیدن ,نجابتت رادرنگاهشان بخشکاند,دشمنان

شادی وخنده ی نجابتت رادراسارتت می دانند.

اسیر باورهای هیچکس نشو وهمانگونه باش که باورش داری ...

دخترم :

اگربه توبگویند ضعیفه ,

اگرضعیف ووابسته می خواننت ,فقط بدان توخودت درقالب دختری به قدمت تاریخ مسبب تمام این بی عدالتی

ها هستی ....ازخودت شروع کن نه ازمن ...شایداینگونه من هم تغییرکردم .قانون این بی عدالتی روتوبشکن

ومحکم وقوی باش ....مهم نیست زنی ,مردباش وعادت کن که خودت برای خودت تکیه گاه باشی چراکه

تومادرفرزندان آینده ات هستی ...گاهی توتکیه گاه مردزندگیت باش ,گاهی تواول ببخش ,گاهی تومایه آرامش

زندگیت باش ,گاهی توخرج کن ,گاهی تو اول بخواه ,تواول مهربورز ,تواول بساز,تواول سلام کن ....

دخترم:

هرگز,هرگز ,هرگز, خودرا به صفرهای سکه های مهریه ات نفروش چراکه مهریه تو نه تعدادسکه های مردت

,بلکه تعدادقطره های اشک شوق او برای به دست آوردن توست ,مهرتوتعدادلبخند هایی ست که برلبانت می

نشاند.

دخترم:

آدم هارانه ازآنچه می خواهندببینی ,بلکه ازآن چیزی بشناس که نمی خواهندتوبه آن پی ببری ...چگونه به

چشم هایت اعتمادمی کنی؟؟؟وقتی آسمان راباچشمانت آبی می بینی ومیدانی که آبی نیست ,وقتی

مشتی ازآب دریارابرمی داری وآن رابی رنگ می بینی ولی بازهم رنگ دریاراآبی رنگ می کنی ....

دخترم :

بهترین چیزهای دنیانه دیدنی هستندونه شنیدنی ,واقعی ترین دوستت دارم ها هیچ وقت به زبان آورده نمی

شود امادرعمل تومی بینی ,حقیقی ترین اجساسها درپنهان ترین پستوی قلب آدم ها پنهان است .همچون یک

گنج...واگردرجستجوی گنجی بدان :که عظیم ترین گنج ها نه درقصری باشکوه که درخراب ترین خرابه ها مدفون

است .همیشه قصرها اولین جایی هستند که  غارت می شوند .قصرهای زیبا یابیش ازاین غارت شده اند

یاغارت خواهند شد.

                                         **گاهی حقیقتی راازپشت ناگفته ها دریاب **

دخترم:

هیچ وقت به زیبایی ات مغرورنشو,همیشه گرگها درکمین زیباترین طعمه ها هستند,معمولا,معمولی ها

خوشبخت ترند.

فراموش نکن هرکسی می تواندببیند توچه به نظرمی آیی ولی تعدادکمی می دانندتوواقعا چه کسی هستی

...کسی رادوست بدارکه تورانه به خاطر آنچه به نظرمی آیی که برای آنچه به نظر نمی آیی دوستت بدارد...

دخترم :

همیشه وحتی درتاریک ترین لحظه های تنهائیت به یادداشته باش که اگرهیچ کس نیست خداکه هست

...همیشه همیشه مراقب خودت باش .دعای مادرانه ام بدرقه تو ای خواستنی ترین خواسته هایم...

حرفهایم راتنها نشانی ازآن بدان که باتمام نفهمی هایم دوستت دارم.

دخترم من این پست ازوبلاگت روتوی محل کارم نوشتم واینکه بابا مرتضی برای یکی یه دونه دخترش ,امشب

چه برنامه ای ریخته وچه کادویی رودرنظر گرفته نمی دونم ...فرداباعکسای جدید وبلاگت رو دیدنی تر میکنم 

دوستت دارم هزارتا.....

بله عزیزم ,درست حدث زده بودم بابامرتضی به مناسبت روزیکی یکدونه دخترش حسابی برنامه ریزی کرده بود

اول به خانه کتاب رفتیم وبعدازخریدCDهای موردعلاقه ات ,یه لباس تن پوش ازحیوانات برای زمستونت خریدیم

که من خیلی دوست دارم ,

واینم لباس تن پوش روباه شما برای زمستونت 

 

بعدهم یه لباس خوشگل قرمر برات خریدیم که سریع تنت کردم

وبعدبرای خوردنشام به هتل مهین سرای راهب رفتیم ,دفعه قبل هم که اونجارفتیم چون شماخیلی خوشتون

اومدهبود,بابامرتضی قول داده بودکه شماروبازم اونجاببره وچون روز ,روزشمابود ,اطاعت امرکرد ومارواونجادعوت

کرد

خوشبختانه خانم مدیرهتل که ازدوستان صمیمی  وهمکارمن هست اونجاتشریف داشت وهمیشه دوست

داشتشماروازنزدیک ببینه ,وقتی ازشیطنت هات براش تعریف میکردم ,وقتی ازشب بیخوابی هام براش میگفتم

,همش مایل بود شمای شیطون بلاروببینه ...

وقتی وارداونجاشدیم یه چنددقیقه ای به همه جابادقت نگاه کردی وبادیدن حوض آب به اون بزرگی دادزدی آب

آب و......شروع اذیت وبدوبدوکردن ....

 

اول برای خوردن شام رفتیم وای مگه میشدشماروکنترل کرد,دست توی حوض میزدی ,ازاین اتاق به اون اتاق

میرفتی وچون اونجابه سبک قدیمیه وپله های بلندبلندداره همش نگران بودم که بخوری زمین,

تااینکه دوستم به دادمون رسید وشماروباخودش بردوماباآرامش تمام مشغول خوردن شاممون شدیم (به قول

بابا مرتضی خوشم میادکه اصلا غریبی نمی کنی ,اصلانگفتی که من دفعه اول که ایشون رومی بینم ,طوری

رفتی بغلش که انگارصدساله باهاش دوست بودی )اون شماروسفارشی به قسمت شاه نشین هتل برد

وکلی ازت عکس وفیلم گرفته بود.جالب اینه که اصلاپیشش احساس دلتنگی نکرده بودی وکلی باهاش

همبازی شده بودی وکلی بهت خوش گذشته بود.

انقدرسقف اون قسمت زیبابودکه توجه شماروهم جلب کرده بود

بااین اخلاق ورفتاراجتماعی خوب کلی دوستم ازت تعریف کردوکلی ازتوخوشش اومده بودواون چیزی که بیشتر

توجهش روجلب کرده بود زبروزرتگی وتیزبودن شمابودحتی تافردای اون روزهم پیش همه بچه های شرکت

صحبت اخلاق ورفتاروشیطنت شمابود(قربون تموم زرنگیات دخترکوچولوی من)

امیدوارم بابزرگ شدنت خوشیهای زندگیتم روزبه روزبزرگ وبزرگتربشه 

 

 

 

 

 

پسندها (7)

نظرات (10)

مامی آتریسا جون
7 شهریور 93 17:03
نفیسه جون از دیروز هر بار اومدم چرده ی اول وب آتریسایی اصلا کنار نمی رفت شرمنده دوست داشتم دیروز تبریک میگفتم آتریسا جـــــــــــونم روزت مبارک باشه عزیزم خاله فدای بستنی خوردنت بشه الهــــــــــــی آتریسا جونم اگه پیشم بودی اونجوری ژست میگرفتی می خوردمت خاله ای میبوسمتون
مامان نفیسه
پاسخ
شماهمیشه نسبت به آتریسالطف داشتیدودارید.من وآتریسام شماروخیلی دوست داریم
مامان هستیا
8 شهریور 93 8:45
عزیزم روزت مبارک باشهببخش گلم نتونستم بموقع کامنت بزارم .مامانی نصیحت هات واقعا حرف دل تمام مادرهای روی زمینه ممنون انشاالله دخترهامون بتونن توزندگیشون استفاده کنند
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم.ان شااله
خاله گیتا
9 شهریور 93 7:56
دختر یعنی یک بغل یاس سفید دختر یعنی یک بغل شادی وعشق دختر یعنی آسمانی پراز ستاره دختر یعنی کوهی ازافتخار مادرانه و... نفیسه جون خواهر عزیزم خدای کریم محبت را در حقت تمام کرد که به تو دختر داد قدردان این لطف خدا باش وبا افتخار در دامان پر مهرت همچون مرواریدی در صدف بپرورانش ،عزیز دلم تو خودت آنقدر عاقلی که نیازی به نصیحت های خواهرانه نداری ولی عشق ورزیدن را یادش بده که سر منشأ تمام خوبیهاست .روزت مبارک آتریسا جون فرشته کوچولوی من .نازنینم بهترینها را برایت آرزومندم.
مامان نفیسه
پاسخ
]چشم خواهرعزیزم
مامان پریسا و بابا مهرداد
9 شهریور 93 11:48
ای جااااااااااان مشخصه که خیلی شیطونی دخمل هوشولوی خوشگل الهی همیشه شاد و شیطون و سلامت کنار مامان و بابا زندگی کنی عزیزم چقدر هم عکسای قشنگی مامان و بابا ازت گرفتن و وبلاگ قشنگی برات ساختن.. به منم سر بزن کوچولو خوشحال میشم
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم.لطف دارید.چشم دراولیه فرصت به شماسرمی زنیم
خاله الهام،مامان نهال
9 شهریور 93 18:14
اتریسا جونم روزت مبارک خاله جون.همیشه شاد وسر حال باشی عزیزم.
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی الهام جون.روزدخمل طلای توهم مبارک
آتـریسـا جون
10 شهریور 93 16:14
سلام عزیزم ممنون از محبتت ، چه گل دخملی نازی داری خدا براتون حفظش کنه منم شما رو لینک کردم
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم
آتـریسـا جون
10 شهریور 93 16:19
ا چه جالب اسم بابای آتریسای ما هم مرتضی ، فقط اسم ماماناشون فرق داره
مامی آتریسا جون
12 شهریور 93 12:29
نفیسه جون چه عکس هایی گذاشتی ندیده بودم الان دیدم ، حسابی خوش گذشته به آتریساجونم، ایشالله که همیشه به خوشی دور هم باشین عزیزم آتریسایی قدر بابا مرتضی گلت و حتما بدون عزیزم خیلی لباس قرمزه ت خوشگله مبارکت باشه نازگلی تنپوش روبابه ت هم خیلی نازه مبارکت باشه عزیز دلم ایشالله به سلامتی استفاده کنی خوشگلم نفیسه جون اگه از این تن پوش ها ببینم واسه آتریسا می خرم خیلی خوشگل ان، دسستوت درد نکنه حسابی زحمت کشیدین
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم.حتمابراش بخربد.مطمئنم اتریساجونم تواون لباس تن پوشامحشرمیشه .می بوسمتون
مامان امیرعلی گلی
12 شهریور 93 16:45
روزت مبارک خاله جونی
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی خاله جونم
مامی آتریسا جون
15 شهریور 93 16:37
تو را با نام آهو می شناسند / رضای حضرت هو می شناسند تمام رعیت ملک عظیمت / به نام شاه خوشرو می شناسند . . . ولادت امام رضا(ع) بر شما مبارک
مامان نفیسه
پاسخ
برشماوآتریساجونمم مبارک.روی ماهتون رومی بوسم