شاتزده ماهگی ات مبارک
می نویسم برای تو......
می خواهم بدون اسارت دوستت بدارم,باآزادی کنارت باشم ,بدون اصرارتورابخواهم ,بااحساس گناه
ترکت نکنم ,باسرزنش ازتوانتقادنکنم وباتحقیربه توکمک نکنم چراکه به توعشق ورزیدن ,کمک کردن آرزوووظیفه
من است واگرتونیزبامن چنین باشی ,فقط درحق من لطف بزرگی خواهی کرد....
مگرساده ترین قصه زندگی یک انسان چیست ؟
اینکه من تورابفهمم وفقط تومرابخواهی وبرایم همیشه بمانی وبدانی که چقدرتوبرایم عزیزی...
سلام نباتی مامان .حالت چطوره قندعسل؟وای آتریساجون من که ازدست تواصلا اصلا اصلا حالم خوب نیست
,بی خوابی های شبونه توآخرسریه کاری دست من میده ,این روزابی حوصله وعصبی شدم وصدالبته که
فراموشکار ,همه چی یادم میره ,آخه دختر!!!این چه وضع خوابیدنه؟ واین چه وضع اذیت کردن پدرومادرته؟
.توروخداازیه راه دیگه برای اذیت کردن مااستفاده کن ,داریم ازپادرمیایم....من هرروزکه میام شرکت ,همکارام
تابه من نگاه میکنن میدونن که شماطبق معمول 4صبح خوابیدی ومن مجبوربودم پابه پات تاصبح بیدارباشم ...
هرشب دم صبح ساعت 4میخوابی ومن فقط 3ساعت برای خوابیدن زمان دارم ,تواون 3ساعتم چون
شماازشیرخودم میل می فرمایید چنان ضعفی به من غلبه میکنه که دیوونه کننده است ...ازاون ورمامان جون
وآقا جون ازدست شماوشیطنت های شما راحتند ,چون شمادقیقاتاساعت 2بعدازظهرمی خوابی وتابیداربشی
ویه چرخ بزنی منم ساعت 3.5اومدم ....ازاون طرفم شماخواباتوکردی ونهارم خوردی وشادوشنگول (ان شااله
همیشه شادباشی)میخوای بازی کنی ویه مامان پرانرژی میخوای که ...
من مشغول شام درست کردن میشم وهرازگاهی باشمابازی میکنم....ولی خودمونیم مامانی انرژی ازآدم
میگیری ها....
امشب تصمیم گرفته بودم نزارم بعدازظهربخوابی وازطرفی اونقدرخسته ات کنم که شب زودبخوابی .همین هم
شد.ساعت 7بعدازظهرطبق معمول رفتی بالشتت روآوردی وگفتی لالا(بالش نشون دهنده اینه که خوابت میاد)
گفتم میخوای نخوابی بریم پارک؟ ,باعلامت سرتاییدکردی وباخوشحالی رفتی دم دروایسادی .حاضرت کردم
ورفتیم پارک.طبق معمول ازدیدن بچه ها ذوق زده شده بودی .طرف همه میرفتی وابراز علاقه شدیدخودتوبه
همه نشون میدادی وباسلام کردنت مامانای اوناروهم ذوق زده میکردی... منم که این حرکاتت رومی بینم ذوق
زده نمی شم بلکه ذوق مرگ میشم وهمش تودلم قربون صدقه ات میرم(البته ناگفته نماندکه از پسربچه ها
اونم ازاونایی که موهای سیخ سیخ دارن بیشترخوشت میاد).
بزارفکرکنم ببینم برم پیش کدوم نی نی
خوشبختانه فواره های حوض پارکم بازبودوتوازدیدناون همه آب خوشحالی عجیبی میکردی و بااون حالت قشنگ
تعجبت دادمیزدی آب آب (البته بعضی وقتا به جاب آب میگی:او...او).....ازپارک که اومدیم خسته خسته بودی
ونق های خوابومیزدی ,سریع شامت روکه ماکارانیبود(عاشقشی)آماده کردم وخوردی وبلافاصله خوابیدی .
من وبابامرتضی خوشحال ازاینکه ساعت 10.5 خوابیدیوماهم یه شب زودمیخوابیم .اماچشمت روزبدنبینه که
ساعت 3 نصفه شب بیدارشدی که بیدارشدی....هرکاری کردم دوباره بخوابونمت (بهت شیردادم ,کم محلیت
کردم وخودم روبخواب زدم ,پشتم روبهت کردم)فایده نداشت که نداشت ....وقتی پشتم روبهت کردم ناراحت
شدی ...مثه بچه گربه ها هی اومدی وخودتوبهم می مالوندی ...صورتت روصورتم میزاشتی وبوس میکردی
.سرمنومیگرفتی توبغلت ......که بااین حرکاتت دلم برات آب شد,شروع کردم قربون صدقه ات رفتن .خلاصه اینکه
تاساعتی که مامان میخواست بره سرکارشمابیداربودی وبازی کردی .....والان که دارم برات می نویسم نمی
دونم خونه مامانی هنوزخوابی یابیدار!!!.....
دخترشانزده ماهه من .....
شانزده ماهگیت مبارک.
امیدوارم عمرمن وفاکنه وبرای شانزده سالگیت بنویسم وبرای ارهرروزتواناوداناترشدنت
بنویسم ,دخترشانزده من شماالان یکسری ازحرفارومثل رفت ؛اومد,بیا,نیست ,بابا,مامان,دد,شیدا,ایران؛
در,بیا,آب ,چای ,به به ,بع ,هورا,نه ,دالی,سلام,روخیلی واضح وصریح بیان می کنی ولی تمام صحبتای
منووحرفای منو کاملامتوجه میشی ودرمقابلش واکنش نشون میدی ,تازگیاتوکارای خونه مثل دستمال کشی
وسفره آوردن وجمع کردن بهم کمک میکنی ,درمقابل غذای داغ فوت کردن روخوب بلدی وخودت غذاروفوت
میکنی,واردجمع که میشی ویایه نفرجدیدروکه میبینی سلام میکنی,دلم میخوادتوی هرپستت ازاخلاق
ورفتارخوب واجتماعیت بگم که سریع ارتباط برقرار میکنی وبسیارخوش اخلاق هستی,عاشق بغل کردن بچه ها
هستی حتی اگه ازخودت بزرگترباشن,حمام کردن باتویه کم سخت شده چون همش ازتوی وانت بلندمیشی
می ایستی ویکسره شیرآب روکم وزیادمیکنی ومن ترس اینودارم که ارتوی وانت سربخوری وبیفتی,همچنان cd
های عموپورنگ وعموهای فیتیله وخاله شادونه وخاله ستاره رودوست داری وباآهنگ های شادش دست میزنی
ومی رقصی وخوشی میکنی,جلوی هرآیینه ای ازخودت شکلک هایی درمیاری که اون لحظه میخوام
بخورمت,معتای جیش ودستشویی رابلدشدی وموقعی که جیش میکنی خودت میگی که جیش کردم ویاوقتی
مابه طرف دستشویی می ریم خودت اتوماتیک وارمیگی جیش (یعتی داریدمیرید دستشویی),یه وقتایی که توی
آشپزخونه هستم وصدای زنگ تلفن رونمی شنوم ,تلفن رومیاری ومیگی در در ....معمولاهمه رودوست داری
وباحرکت سر دوست داشتن همه روتایید میکنی به جزء مامانی بنده خدا ,هرچی بهت میگیم مامان ایران
رودوست داری میگی نه نه نه (آخه نه که من پیش مامان میزارمت ومیرم سرکار ,عامل جدایی منووخودت
رومامان بنده خدای من میدونی وپیش خودت فکرمیکنی اگه مامانی نباشه من تنهات نمی زارم),حالت
شیرخواستنت وقتی ازشرکت میام خونه دیدنیه !!!همش خنده های الکی وازسرذوق میکنی که مثلاالان
میخوای شیربخوری,ازبین غذاها عاشق ماکارانی وخورشت بادمجون وکباب وماهی هستی وبسیاربسیارازتخم
مرغ بیزاری واصلالب نمی زنی ,آبمیوه ومیوه وشیرینی رواصلادوست نداری (تازگیا باترفتد چنگال به زوریه کم
هندونه میخوری),کنترل ماهواره وتلویزیون و...روخوب ازهم تشخیص میدی وخودت انتخاب میکنی که الان چی
میخوای نگاه کنی.....خلاصه اینکه دخترشانزده ماهه ی دوازده دندونه ی من بسیاربسیارباهوش ,خلاق
وبسیاربسیار زبر وزرنگ وزبلی ......وما(من وبابا مرتضی عاشق عاشق عاشقتیم)
دخترشانزده ماهه من :زندگی همچون گل سرخی است که گلبرگهایش خیالی وخارهایش واقعی است .
دخترشانزده ماهه من :همیشه مشکلاتت رابامدادبنویس وپاک کن رادراختیارخدا بگذار.
دخترشانزده ماهه من :ماشین زندگیتو جلوی خونه هرعشقی پارک نکن,ممکنه چرخهای قلبتو پنچرکنن.
دخترشانزده ماهه من :هرگزوقتت روبرای کسی که حاضرنیست وقتشو برای توبگذرونه,نگذار.
اینم کادوی 16ماهگیت .ممنون بابامرتضی که اینقدربه ماهگردهای دخملی اهمیت میدی(خداسایه ات
روازسرمن ودخترمون کم نکنه)
استقبال بسیارزیادآتریسا ازاین کادو
** دنیا مثه بازی گل یاپوچ میمونه ......................من باتوگلم ,بی توپوچم**