، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

ایام عیدآتریسا

1393/5/11 13:9
نویسنده : مامان نفیسه
689 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نباتی مامان .حالت خوبه؟؟؟بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خوب خوب خوب(خداروشکر)

عیدت مبارک گل دخترم .ان شااله هرروزت عیدوخوشی باشه .

همون طوری که گفته بودم مهمونای مامان ازشب قبل ازعیدفطر کم کم آمدن وبااومدنشون چشم ودل

ماروروشن کردند.آتریسای منم که عاشق شلوغی وعاشق مهمون ومهمونیه ....

جدیدا سوارماشین که هستیم به محض پایین رفتتن بابامرتضی دوست داری جای اون نشسته باشی 

شب اول خانواده گرم ومهربون خاله جونم ازتهران تشریف آوردند وفردای اون روز پذیرای خانواده دایی حسین

ودختردایی عزیزم ازکرج وهمچنین زن عمویم ازتهران بودیم ...

وقتایی که مامان جون وآقا جون مهمون دارندکلاماهم همگی (خواهر-برادرا)نهاروشام اونجاهستیم وکلی دورهم

بهمون خوش میگذره .ازخداوند برای پدرومادرمهمون نوازودرخونه بازم  همیشه سلامتی وشادابی وبرکت رو

خواهانم وازاینکه به هربهانه ای همیشه دوست دارندباهم باشیم خداروشاکرم.

ان شااله سایه شون سالیان سال بالای سرماباشه وهمیشه به خوشی دورهم جمع باشیم (ان شااله)

شب اول عیدفطر تصمیم گرفتیم آتریساجون روببریم شهربازی ,دم درورودی شهربازی یه آهنگ شادبچه گونه

خوشگل گذاشته بودند که به محض شنیدنش دختری شروع به رقصیدن وخوشی کرد.

 

وقتی واردشدیم ازدیدن اون همه اسباب بازی ووسایل رنگی نه حرف میزد ونه حرکتی ...گیج وویج شده

بودوخیره به بچه هایی که بازی میکردند وجیغ میزدندوخوشی میکردند...

گوشه ای ازسالن شهربازی ,بچه هاصورتاشون روگریم عروسکی میکردند که من وبابامرتضی همزمان گفتیم

صورت آتریساروگریم کنیم .اولش گفتم فکرنکنم اجازه بده ویابشینه اما وقتی یادآرایشگاه رفتنت افتادم که

انقدرخانومانه اجازه دادی سرت اصلاح بشه ,به این نتیجه رسیدم که حتمااینجاهم می شینی وگریه نمی کنی

.همین هم شد.

خانومی که داشت صورتت رونقاشی میکرد باورش نمی شد که نه گریه میکنی ونه تکون میخوری (منم که

تندتندازت فیلم میگرفتم وعکس میگرفتم )جالبتراینه که بااون خانوم همکاری میکردی ,هرجابهت میگفت سرت

روبگیربالا گوش میکردی وسرت روبالانگه میداشتی,همه اونایی که اونجاوایساده بودند داشتندتوروبه بچه

هاشون  نشون میدادند ومیگفتند نگاه کن نصف توست ...نه گریه میکنه ونه اذیت .(فدای دخترم)

خواهش کردیم یه طرح سبک وراحت روصورتت بکشه که زیادطول نکشه ...آخه ممکن بودهرآن حوصله ات

سربره وجیغ جیغات شروع بشه ....نقاشیت که تموم شدخوشگل نشده بودی ,خوردنی شده بودی 

بعدازکلی بازی وخوشی ,باخاله فاطی وخاله گیتارفتیم باغ فین (باهمون قیافه)

کلی همه ازدین قیافه ات میخندیدن وتوروبهم نشون میدادند.توهم که شیطون وآتیش پاره مگه یه دقیقه

نشستی وگذاشتی من بشینم .روی هرتختی که بچه ای بودبدون روبایستی میرفتی رواون تخت مینشستی

وشروع به بازی کردن میکردی .همه میگفتن ماشاااله ماشااله چه زبروزرنگه)انقدراذیت کردی ومن دنبالت دویدم

که ترجیح دادم خونه خودمون باشم تا بیرون ازخونه .اون شب تنهاشبی بودکه ازخستگی ساعت

12.30خوابیدی  ومن خوشحال از زودخوابیدنت

امیدوارم تک تک دقایق زندگیت سرشارازخوشی ولذت باشه

نوه های دایی عزیزم

سارا جون وفاطمه جون که کلی باآتریسا همبازی شدند و خوشی کردند

اینم ساریناجون نوه دایی عزیزم که تازه به دنیااومده 

ساریناجون ازآتریسای من زرنگ تربوده ,گوشش روسوراخ کرده.......

خلاصه عیدوتعطیلات عیدهم تموم شداما من بازنگرانم 

نگران ازاینکه 4روزروباهم خوابیدیم وباهم بیدارشدیم اماامروزصبح که بیداربشی بهونه های تو ونبودن من

بدجوراذیتت میکنه ....

اصلااین چندروز که پیشت بودم همش نگران بودی ,هردفعه که میومدیم خونه مامان اولش اعتراض میکردی

,فکرمیکردی که اومدم بزارمت برم ,همش دنبالم بودی ,حتی موقع دستشویی رفتن ازم غافل نمی شدی 

همش دوست داشتی شیربخوری واین همش خواستن بدجوری منواذیت میکرد....

وامروز که من نیستم همش به فکرتم وبدجوردارم اذیت میشم ,همش فکرمیکنم اگه انقدروابستگی به

شیرخودم نداشتی شایدبهم اونقدری هم وابسته نبودی امابه هیچ طریقی نتونستم شیشه خورت کنم ,خیلی

باهوش تروزرنگ ترازاونی بودی که فکرش رومیکردم.

الان که محل کارم هستم واین مطالب روبرات می نویسم دلم برای دیدنت تاپ تاپ میکنه وبی قراری .احساس

میکنم سالیان سال ازت دوربودم . ثانیه ها ودقیقه ها روبرای دیدنت می شمارم وازته دلم دلتنگتم موش موشی

مامان

 

پسندها (5)

نظرات (12)

مامی آتریسا جون
11 مرداد 93 16:25
خیلی بانمک شدی عزیزم، چقدر خوردنی شدی با نقاشی روی صورت ماهت آتریسا جونم نفیسه جون اسپند واسش دود کن عزیزم یه شباهت دیگه ی آتریساها؛ آتریسای منم فقط شیر خودم و می خوره هرکار کردم نتونستم شیشه بدم بخوره حتی واسه آب میوه، نفیسه جون اینقدر نگرانم که چه جوری باید از شیر بگیرمش که نگو
مامان نفیسه
پاسخ
امان ازدست این آتریساها,مارودغ ندن خوبهآخ آخ گفتی ازشیرگرفتن دلم کباب شد.ببین خاله ازوقتی من ازسرکارمیام تاصبح فردای اون روزآتریسا منومیک میزنه ,خیلی سخته ,یه وقتایی ازاینکه ازهمون اول شیرخودمودادم پشیمون میشم ,ولی بعدازفکرمسخره ام بیشتر پشیمون میشم .دیگه توکل به خدا
مامان هستیا
12 مرداد 93 8:50
سلام خاله اییییییی چه خوردنی شدی با اون شکلکت چه پیرهن قشنگی پوشیدی چقدر هم بهت میاد خاله انشالله همیشه خوش باشی. مامانی هستیا هم این چهار روز شدیدا دنبال من بوده از پاهام می چسبه و حتی اجازه راه رفتن نمیده منم الان که اداره هستم خیلی خیلی دلتنگش شدم. من بعضی وقتها که فکر می کنم چند ساعتی بچه رو از خودم محروم کردم شدیدا عذاب میکشم
مامان نفیسه
پاسخ
منم عذاب می کشم .چه خوبه که حس همدیگه رودرک میکنیم
مامان هستیا
12 مرداد 93 8:52
خوردنییییییییییییییییییییییییی
مامان لیلی
12 مرداد 93 10:03
سلااااااااااااااااااام جیگر خاله پیشی شدی گلم؟ وای چقدر بهت میاد ان شاءا... همیشه به خوشی و مهمونی وای نفیسه جون! میبینم که من کم همدرد ندارم من هم دو روزه با اشک از بچه م جدا میشم و حس خیلی بدی دارم ان شاء ا... که زودتر بزرگ شنم و شرایط رو درک کنن
مامان نفیسه
پاسخ
من همش به همین امیدمیرم شرکت ...که بزرگ بشه وشرایط رودرک کنه
مامان مینای آرتین
13 مرداد 93 11:59
گربه شدی؟؟؟ خیلی خوشگل شدی... واقعا با پیرهن خوشگلش پرنسس خانم شده مامانی
مامان نفیسه
پاسخ
بله عزیزم.مرسی لطف کردی به ماسرزدید.من باافتخارشمارولینک کردم
مامان امیرعلی گلی
13 مرداد 93 14:06
سلام عزیزم عیدتون مبارک ایشالله همیشه توو شادی ها دور هم باشید و خدا پدر و مادرتون رو حفظ کنه به به چقد این چند روز به این خوشکل خانومی خوش گذشته چقدم که پیشی نازی شدی فدات شم ...... دوست جونم درک میکنم خیلی زجر داره وقتی کوچولوی معصومو میذاریم میریم سر کار ولی مطمئن باش آتریسا گلی بزرگ که بشه قدرتو میدونه و میفهمه که به خاطر آسایششه که این کارو میکنی
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم .ازاینکه باهم همدردی کردی ممنون
مامانيه نيكا
13 مرداد 93 17:56
سلام عزیزم ماشالله چه دختر نازی دارید خدا حفظش کنه ممنون گلم که بهمون سر زدی من شمارو لینک کردم میبوسمت عزیزم اتریسا خوشگلمو ببوس
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم .منم باافتخارشمارولینک می کنم
مینا
13 مرداد 93 19:26
سلاااااااااااامممممممممممم نفیسه جونم خیلی دلم واستون تنگ شده بود اییییییییییییی جووووووووووووووووونننننننننمممممممممممم قربون این موش کوشولو بشم ک اینقد بانمکه و اینقد خواستنی شده همیشه ب گردشو تفریح خانومی
مامان نفیسه
پاسخ
ماهم دلمون برات تنگ شده بود.این روزاکمتربه ماسرمی زنی ها
مریم مامان آتریسا کوچولو
14 مرداد 93 9:32
سلام به ماهم سربزنید و کامنت بذارید خوشگل خانوم
مامان نفیسه
پاسخ
چشم حتماعزیزم
خاله الهام،مامان نهال
14 مرداد 93 12:41
ای جونم .چقدر با این لباس خوشگل و صورت ماهت خوردنی شدی.اخرش من تو رو یه لقمه میکنم. نفیسه جون این دفعه فرصت نشد بیام پیشتون.دفعه بعد حتما میام تا لپای این دخمل رو گاز گاز کنم.
مامان نفیسه
پاسخ
خیلی خوشحالمون میکنید.بی صبرانه من ودخملی منتظریم
خاله محبوبه
16 مرداد 93 12:18
سلام آتریسا گلی خوبی خاله جون؟ چه لباس قشنگی، نقاشی صورتت هم بهت می اومد.خیلی دوست دارم
فاطمه آذری
19 مرداد 93 18:57
سلام آتریسا جون چطوری ؟ من این لباس لیمویی گل گلیتو خیلی دوست دارم . خیلی هم خوشحال شدم ک عکست رو با دختر خاله هام دیدم . ب وبلاگ منم ی سر بزن . خوشحال میشم عزیزم
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم.بله حتما این کاررومیکنم