مقدمات عیدفطر
عیدسعیدفطر ,عید آلودگی ازآتش غفلت ورهیدگی اززنجیر نفس برمهمانان حضرت حق مبارک
بالاخره بعدازسی روز مهمونی خدا م تموم شد,خیلی سعی کردم قدراین مهمونی رو بدونم ولی باوجود
شیطنت های تو احساس میکنم نتونستم ازش استفاده کنم یعتی سال بعد هم منو دعوت میکنه ؟؟؟
خوش به حال کسانیکه استفاده کردندوخودشون روبه خدانزدیک تر کردند...
خدایابه توپناه میبرم ,اگراین ماه تمام بشودومن راهنوزنبخشیده باشی چه !!!خدایا کوتاهی دستانم رابه بلندی
ستاره های اجابتت برسان ....خدایا به من توفیق بده تاازکسانی باشم که حاصل دسترنج یک ماه ی
خودراازماه رمضان به بعد حفظ کنم ....خدایا من رابرای دخترم ودخترم رابرای من ببخش ....خداسایه
پرمهرومحبت پدری وهمسری راازسرمن ودخترم کم نکن ....خدایاازباغ پرمهرومحبتت برای تمامی بی شکوفه ها
شکوفای بچین ودلشون روخوش کن .خدایانعمت عافیت وعاقبت به خیری سرمنشاتمامی خوبیهای توست اون
رابه من ودخترم عطاکن ,خدایانعمت سلامتی رابرای تمامی فرشتگان کوچولوودوستان عزیزم عطابفرما...(آمین)
سلام شاخ شمشاد .حالت خوبه ؟خداروشکر....چراحالت خوب نباشه ؟؟؟عیدی عید فطربرات نخریدیم که
خریدیم....آرایشگاه برای عید نبردیمت که بردیمت ....حموم نکردی که کردی ....خداروهزارمرتبه شکر سالم
نیستی که هستی ....پس چراخوشحال نباشی ....
چندوقتی بودبابامرتضی گیرداده بودبه موهات وهمش میگفت موهاش خیلی نامرتبه ببرش آرایشگاه ,ولی من
به خاطرمشغله کاری ومشغله خونه و....خیلی سختم بود ازطرفی انقدرهواگرم شده که وقتی ازسرکارمیام
کلافه گرمایی هستم که درطول روزخوردم ,دیگه همت نمیکنم ازخونه بخوام بیام بیرون(البته بنده خداآقاجون
ماشینش روکامل دراختیارمن قرارداده وباماشین اون میام شرکت وبرمیگردم وزیادگرمایی حس نمی کنم ولی
....)
تااینکه امروز به دوستم که سالن آرایش داره زنگ زدم وبرات وقت اختصاصی گرفتم .چون برای اولین باربودکه
میخواستی موهاتو مرتب کنی نمی تونستم توشلوغی آرایشگاه ببرمت این بودکه ازدوستم خواهش کردم
بعدازافطارببرمت که کسی نباشه ودرخلوت کارشوانجام بده .
همش میگفتم الان که قیچی و...رودست دوستم ببینی شروع به گریه کردن میکنی واصلاروصندلی نمی
شینی اما باکمال ناباوری ,نه تنهاازروی صندلی تکون نخوردی بلکه مثل یه خانم صاف نشستی وفقط به آینه
نگاه کردی ,جالبتراینکه ازآینه های قدی وبزرگ توی سالن خوشت اومده بود وانواع واقسام شکلک ها رو
ازخودت به نمایش گذاشتی ....ازاینکه انقدرقشنگ وبدون گریه روی صندلی نشسته بودی هزارباره هم من
هم دوستم قربونت رفتیم .حتی دوستم اعتراف کردکه کمتربچه ای رودیده که بدون جیغ وفریاد اومده باشه
آرایشگاه
...بعدازآرایشگاه رفتیم پاساژتابرات لباس بخریم تاروزعید تروتازه باشی .انقدرتوپاساژشلوغ کرده بودی
ودنبال این بچه واون بچه میکردی که همه بهت ماشااله میگفتن وبلااستثتا همه ازخلق خوبت خوششون
اومده بود,سرتوهرمغازه ای میکردی وباهاشون دالی میکردی ,موقع لباس پوشیدن هم مثل یه خانوم بدون
سروصداپروکردی ...وقتی هم اومدیم خونه باوجوداینکه دیروقت بوداما یه حموم توپ ویه آب بازی توپ باهم
کردیم (جدیدا عاشق عاشق حموم وآب بازی هستی ووقتی میخوام بیارمت بیرون گریه میکنی واعتراض به
بیرون اومدن ازحمام ...اززیردوش خیلی بیشترخوشت میادتااینکه آب روسرت بریزم,منم تاجایی که بشه
ازدوش استفاده میکنم ....ازحمام که میایم بیرون میدونی ومیفهمی که بایدباسشوار سرت روخشک کنم
وچون جای سشوارروبلدی خودت جلوی همون کشو می ایستی ومنتظر خشک کردن سروبدنت میشی ...
توروز به روز بزرگترمیشی وصدالبته که فهم ودرکت هم بزرگتر....وقتی به حرفام گوش میکنی ,وقتی متوجه
حرفام میشی هزارباره خداروشکرمیکنم .وقتی بهت میگم بروشلوارتوبیار,پوشکت روبیار,ویاهرچیزی
رو.......کامل متوجه میشی ,اسباب بازیاتوکامل میشناسی ,اسم هرکدوم رومیبرم سریع میری میاری ,
جدیدادرکابینت روبازمیکنی ویه قسمتی ازوسایلش روخالی میکنی وخودت اونجامیشینی ,جدیدا قشنگترازقبل
حرف میزنی وسعی میکنی باحرکت لبا ت بهتربه من بفهمونی که ازصبح چه کارایی انجام دادی ,جدیدا دربرابر
سئوالاتم بهترپاسخ نه وآره رومیشنوم ومیتونم تشخیص بدم که نه واقعا نه ست وآره واقعاآره ....درمقابل آره
سرت رومحکم میاری پایین ودرمقابل نه درست میگی نه....جدیداشیطون ترشدی وپرتحرک تروباهوش تر...
جدیدا دیرتر میخوابی وبیشترازمن انرژی می گیری .واینکه جدیداخوش تیپ ترترترترترترترشدی وخانومتر....
میگین نه...ببینید....
مامان موهاموکوتاه کردی؟؟؟
یه خنده بادایی مهرداد ازته دل
ای خدااین خوشی ودنیای کودکانه راازفرزندم نگیر
دالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
آتریسای چای خور
آتریسابایه لنگه جوراب