لحظه های سرشارازخوشی
آرزودارم یه تونل زمان داشته باشم بالحظه های فریزشده ,که مثل تابلوازدیوار آویزون
باشه,هرموقع اراده کنم بزارم یخ لحظه ایی که آرزوشودارم آب بشه ووارداون لحظه بشم .......
لحظه ای که برای اولین بارصدای گریه دخترک نازم راازاتاق عمل شنیدم ....لحظه ای که برای اولین
بارصورت لطیفش رادیدم وباصدای بلندگریه کنان ازخداتشکرکردم
....لحظه ای که برای اولین بارمادربودن
راباشیردادن به توبرایم تعریف کردند....لحظه ای که برای اولین بارکودکم رادرآغوش کشیدم وفهمیدم
چقدرخدابه من نزدیک است....لحظه ای که برای اولین بارمعنای شیرین خندیدن راباخنده دخترم حس کردم
...لحظه ای که برای اولین باردخترکم غلتید
و...................رادوباره تجربه کنم .
حسی که روزهای انتظاراولین قدم های چهاردست وپارفتنش راداشتم راپیداکنم.
روزی که رددندانهایش راروی یک تکه هویج دیدم وباذوق به همسرم نشون دادم
,یاشایداین روزها که
باپاهای کوچولوش راه میره ومیره پشت مبلقایم میشه وآروم بلندمیشه ومیخنده وبازبون شیرینش میگه :دا(دالی)
یاشایدم موقعی که هزاران هزارباربه زمین میخوره وبلندمیشه ومن ناراحت ازترس ضربه خوردنش ولی
خوشحال ازتواناشدنش....
""این خوشبختی جاری درلحظه ها راکجا میشه به همین تازگی نگه داشت؟؟؟""
من اگربارهاوبارهاازتکراری ترین حرکات وحرفهاوکارهایت برایت بنویسم بازهم برایم زیباست چراکه
توزیبای منی...
.
چطورننویسم ازلحظه هایی که باتوپرازخوشیست,حتی اگرتکراریست...چطورننویسم ازلحظه ای که
بادستهای بازبه استقبال بابامرتضی میروی وخودت رادرآغوشش پرت میکنی,چطورننویسم ازدستها وسری
که باشنیدن آهنگ تکون میخوره ,
چطورننویسم ازموقعی که باشنیدن کوچکترین صدایی اززنگ دادمیزنی ""در,در""
چطورننویسم ازاینکه تازگی اسم کوچیک مامان ایران رایادگرفتی وهمش دادمیزنی""""" ای یان"""""حتی
جدیدامنوهم به این اسم صدامیکنی.
چطورننویسم ازشیطنت هایی که این روزهاصدبرابرشده وهوش وذکاوت شماهزاربرابر....
چطورننویسم از""نه ""گفتن زیبایت برای هرچیز:
آتریسامامانودوست داری ""نه""
آتریساغذامیخوای""نه""
آتریسا میای بریم حموم""نه""
آتریسادست نزنی ها""نه""
ولی دردل این نه ها دنیایی از بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه نهفته است مخصوصاوقتی که بهت
بگوییم آتریسادست نزن .......
چطورننویسم ازاینکه هنوزکابینت های آشپزخانه ازدست تودرامان نیستند.چطورننویسم ازرابطه خوب
اجتماعیت وواکنشهای زیبایت دربرابرتمامی بچه ها...مخصوصابچه های فامیل(کورش وشیدا)
چطورننویسم ازلحظات شادی وخنده قشنگت,حتی خنده های الکی ازسرذوق وخوشی وخوشحالیه
...چطورننویسم ازحرفهای زیبایت :""به به"" ""دد"" ""ماما "" "" بابا "" ""آبا.""ویاحتی حرف ""پ ""موقع خواستن توپ ""س""موقع صدازدن به سعید.
چطورننویسم ازصورت زیبایت درموقع تعجب کردنت
......چطورننویسم ....
اینها چیزهایی است که اگرچه بارهاوبارهادرپست های وبلاگت نوشته شده ولی بازهم می نویسم وخواهم نوشت....
دنیای من.خوشحالم که این روزادرسلامتی کامل بسرمیبری وکمی به شرایط فوق خودت روعادت دادی...
این هایی که برات نوشتم آخرین کارهاوحرکات شیرینی بودکه نه تنهاماروبه وجدنمی یاره بلکه هرروزوهرروزمنتظرحرکات وحرفهای جدیدترازتوی نازنینیم که ماروبه عرش برسونه به خاطرهمینه که میگم :
عاشقانه هایم تمامی نداردوقتی توبهترین اتفاق زندگی ام هستی