، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

سفرنامه مشهد

1394/4/27 10:25
نویسنده : مامان نفیسه
1,508 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم .سلام طوطی سخنگوی قشنگ .آخه واقعا عین طوطی سخنگو شدی .به قول بابا مرتضی مثل ضبط

صوت شدی هرچی بگی ازاون طرف انعکاس صداش رو می شنوی .

این روزاخیلی دوست دارم ازصحبت کردنت بگم اما نمی دونم ازچی برات بگم انقدریه دفعه ای قشنگ شروع به

صحبت کردن کردی که واژه ها وکلمه ها توش گم شدن .بعضی وقتا چیزهایی میگی که ازتعجب دهنم بازمیمونه 

سوتآخه دخترتواین حرفها رویه دفعه ای ازکجا یادگرفتی .خندهدیگه باتلفن کامل صحبت میکنی مثلا :الو-سلام-

خوبی ؟بعدمیگی چطوری ؟قه قههکه اون موقع میخوام بخورمت -بعدیه کم مکث میکنی میگی :چه خبرا؟کی

اونجاست ؟

بعدشروع میکنی ازاخباروشرح وقایعی که توروزبرات اتفاق افتاده تعریف میکنی ......یکماه پیش باغ خاله گیتا

خوردی زمین نه جاش زخم شده نه جاش کبود ....هرکی رومی بینی اول پاتونشون میدی ومیگی پام اوف شده

(باحالت دردورنج)بعدمیگیم قربونت برم کجا اوف شده :میگی باغ دایی سعید بعدمیگی بوسش کن خوب بشه

.ووقتی بوسش کردیم بابدجنسی تمام میخندی ومیگی خوب شدبوس

ازتعجب شاخ درمیارم وقتی تموم خیابونهای کاشان روبلدی ومیدونی کجا به کجاست!!

اسم تمامی حیوانات اهلی ووحشی روبلدشدی 

شبا که میخوای بخوابی میگی شب بخیر مامان ,شب بخیربابا(میخوام هلاکت بشم اون موقع)

وقتی ازدستت ناراحت میشم لباتو رولبام میزاری ومیگی ببخشید,دیگه نه بغل

وقتی کاربدمیکنی خودت زودترمیای اعلام میکنی میگی :آتیسا کاربدکرده بعددستت رورودستت میزنی وهمش

لبت روگازمیگیری ومیگی بابا بفهمه دعوا میکنه وای وای قه قهه

موقع دستشویی رفتن خودت لباست رودرمیاری ووقتی کارت تموم شد میگی مامان من دستشویی ام بیا منو

بشور(تمامی این جمله ها روواضح وپشت سرهم میگی)خجالت

وقتی دارم دستشویی رومیشورم میگی :مواظب باش سر نخوری بیوفتی بوس

تلفن من وبابا مرتضی که زنگ میزنه بعدازتموم شدن صحبتمون (البته اگه اجازه صحبت کردن بدی)باحالت سوالی

میپرسی کی بود؟؟؟قه قهه 

امروزوقتی مامان جون داشته به یکسری ازحرفات میخندیده بهش گفتی :انقدرنخند.خنده داره؟؟خندونک

وقتی داری باماشین شارژیت بازی میکنی نزدیک میزنهارخوری که میرسی میگی سرم نخوره به میزخندونک

چون توخونه من دمپایی پام میکنم همش شماهم دمپایی پاته ومن ازاین بابت کیف میکنم راضی

کیف منومیندازی روکولت ومیای میگی مامان کارنداری دارم میرم بیرون خداسس بای بای

عشق مرغ وخروس وپیشی وهاپو کشدتت همش داری راجع بهشون حرف میزنیحتی موقع خواب  خواب

ازبرنامه عموپورنگ یادگرفتی ومیگی :هرکاری میخوای بکنی بکن اما خونه روکثیف نکنخنده

شعرعموزنجیرباف,یه توپ دارم قلقلی ,اتل متل توتوله روکامل میخونی بعضی جاهاش روانقدرشیرین بیان میکنی

که میخوام درسته قورتت بدمبوسهنوزم عاشق کارتن باب اسفنجی وکلاوسایل باب اسفنجی هستی ودیگه کامل

هم اسم باب اسفنجی رومیگی وهم گری ,پاتریک,اختاپوس رو.......

عاشق حمام هستی وخودت یادگرفتی لباساتودرمیاری ولخت میشی ومیگی میخوام برم حموم

معمولااین کلاه واین عینک بدون شیشه روهم توآب ازش استفاده میکنی(یعنی جزیی ازوسایل حمامه)

تمامی CDهات رومی شناسی ودقیقا ازواژه همون CD هم استفاده میکنی چشمک

ازکلمه های مثل طوری نیست ,اشکال نداره چون زیاداذیت وشیطنت میکنی ومن همش درحال نکن نکن هستم

زیاداستفاده میکنی تعجب

تازه دیروزتوماشین یه حرفی زدی که من وبابا مرتضی فقط بهم نگاه کردیم لپ منو کشیدی وگفتی **ناکس **

منوبغل میکنی ومیگی تومامان خوشگل منی ,عشق منی ,عزیز منی ....ای جانم ای جانم 

خلاصه که اگه بخوام ازشیرین زبونیت برات بگم میشه یه کتاب فقط بدون که تو طوطی وارحرف میزنی ومن

وبابامرتضی مدام درحال غش وضعف ازحرفای تو...

برم سراصل مطلب :

تعطیلات تابستانه من ازروزبیست ویکم ماه رمضون شروع شد وحدود 10-12 روزی میتونستیم درکنارهم باشیم

وازهمه مهمترصبحها بدون هیچ گونه نگرانی باهم بخوابیم....شب بیست وسوم ماه رمضون بود که من وبابا مرتضی

مخصوصا بابامرتضی دلش هوایی مشهدشد وبه دلش افتاد که هم ازتعطیلات من استفاده کنیم وهم برای اولین

مسافرت شما روببریم پابوس امام رضا ....این شدکه فرداش من وشما رفتیم یه دفترهواپیمایی وبلیطامون روبرای 22

شب رفت وبرگشت برای 25شب ok کردیم .میگفتی مامان کجا میریم گفتم مشهد .دیگه هرکی ازت میپرسی

آتریساکجا میخوادبره ؟میگفتی مشهد

خوشبختانه توطول سفر چون جاهای شلوغ وپرسروصدارودوست داری اصلا اذیتمون نکردی وپابه پای ما تواین سفر

پایه بودی ومن ذره ای احساس اذیت شدن ازسمت شما بهم دست نداد.ازاینکه تواین سفرانقدرخوشحال وذوق زده

میدیدمت خوشحال بودم ,ضمن اینکه همه جا موردتوجه ومحبت مردم قرارمیگرفتی وازاونجایی هم که زیادباکسی

رودربایستی نداشتی پیششون مینشستی وباهاشون زودارتباط برقرار میکردی

کل هواپیما هم رفت وهم برگشت صدات میزدن ودوست داشتن کنارشون باشی.منم خوشحال بودم که همچین

دخترباجنبه ای رودارم که زود باهمه بدون هیچ رودرباستی دوست میشه وارتباط برقرارمیکنه 

فرودگاه مهرآبادتهران

ازدیدن هواپیما ذوق زده شده بودی همش میگفتی میخوایم با هواپیمابریم آسمون 

رفتن خیلی خوب رفتیم اصلا خسته نبودم چون واقعا خانوم بودی .عمو مجید باکلی کادو وخوراکی اومده بود فرودگاه

دنبالمون تازه کلی هم به خاطر رسیدن ما مهمون دعوت کرده بودن .چقدراون شب درکناراون همه خاله خوشحال

بودی .چقدربه قول خودت مشهدرودوست داشتی مخصوصا ماهتیسا رو

آتریسا وماهتیسا

این عکس قشنگ روهم ماهتیسا جون ازت گرفته

انقدراون شب بهت خوش گذشته بود که آخرشب که میخواستیم بریم طبقه بالا بخوابیم حاضرنبودی بیای

فکرمیکردی میخوایم بریم خونه همش میگفتی خونه نمیایم انقدرگریه کردی که حتی اون شب ماهتیسا جان اومد

وباهم توبغل هم خوابیدید.

فردای اون روز اول صبح رفتیم حرم .جای همه خالی تابه حال انقدرحرم روخلوت وخوب ندیده بودم .

بعدازظهررفتیم باغ وحش که فکرکنم قشنگترین وبهترین برنامه سفرشما همین بخشش بود انقدربهت خوش گذشت

وازدیدن حیوانات وپرنده ها ذوق کرده بودی که به سختی ازاونجا اومدیم بیرون(مخصوصا ازدیدن ببر وپلنگ وشیر)

تازه اسب سواریم کردی ....مگه پیاده میشدی .همش میگفتی میخوام سوارشم

فردای اون روز دوباره اول رفتیم حرم

بعدرفتیم الماس شرق,پروما ,مجتمع تفریحی ویلاژتوریست وشام هم برای شام وتفریح رفتیم طرقبه 

البته الماس شرق وپروما و....بیشترقسمت شهربازی بودیم هرچی هم قسمت خریدبودیم بایدازپله برقی میرفتیم

ومی اومدیم

طرقبه

برای شام هم رفتیم رستوران بلبل عنبران که یه رستوران معروف توی طرقبه است وبایه فضایی دیدنی البته ناگفته

نماندکه اولین رستورانیه که دارای چندین مدرک ایزو ست

فردای اون روز هم دوباره برای خداحافظی رفتیم حرم وبعدبرای خریدنبات وزرشک وزعفران رفتیم بازارگوهرشادپیش

خاله مرضی ,انقدرخاله مرضی ازتو,توی پاساژگفته بود که کل پاساژتورومی شناختن وباهات بازی می کردن .تازه

خاله مرضی چون باب اسفنجی خیلی دوست داری بهت یه پتوی خارجی باب اسفنجی ,عروسک باب اسفنجی ویه

حوله خارجی باب اسفنجی هم بهت کادوداد(مرســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خاله مرضی)

 تازه خاله مرضی وسیماجون یه سگ خوشگل هم داشتن که جزئی ازتفریح شمابود(اما یه کم ازش میترسیدی)

اما اون انقدرتورودوست داشت همش دوست داشت باهات بازی کنه 

بعدازظهرهم مشغول  بستن ساک وجمع وجورکردن وسایلمون شدیم ویه کم استراحت کردیم وساعت 10شب

باعمومجید که این چند روز غیرازاینکه ماشینش برای گردش دراختیارمون بود وکلی زحمتشون رودادیم اومدیم

فرودگاه 

پروازبرگشتنمون بخاطرنقص فنی هواپیما خیلی طولانی شد ازساعت 10 تاساعت 4 صبح ....................هلاک

شدیم اما بازم میگم ذره ای ازجانب تواذیت نشدیم چون شماعاشق شلوغی وجمعیت هستی 

نصفه شب رسیدیم تهران ورفتیم خونه خالی فاطی خوابیدیم وفرداشباخاله فاطی ودایی حسن و...چون اولین

مراسم عیدمادربزرگم بود اومدیم کاشان 

اینم کادوی خاله نسرین وآمیتیس جون (ست کامل عروسکهای باربی بالباسهاشون)

خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتی خوش گذشت چون باتوبودن خوشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه 

 

                             مرسی ازبابت اذیت نکردنت,نق نزدنت وهمراهی ات تواین سفر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان الی...
4 مرداد 94 12:11
سلام گلم ممنون از بابت پیام تبریک خیلی خوشحالم دوستای خوبی مثل شما دارم انشاالله چند روز دیگه عکسای تولد رو هم میذارم حتما بیاین ببینید
مامان نفیسه
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم.چشم حتما
مامان هستیا
5 مرداد 94 7:57
سلام عزیزم خوبی؟ زیارتتون قبول باشه مارو هم دعا می کردین انشالله همیشه به خوشی و سفر چه عکسهات خوشگل شدن عزیزم فدات شم اسباب بازیهات هم مبارکت باشه گلم میبوسمت عسلم
مامان نفیسه
پاسخ
جای شما خیلی خالی بود.نایب الزیاره همه دوستانم بودم
مامی آتریسا جون
6 مرداد 94 15:02
زیارت قبول باشه عزیزم ما هم عید فطر مشهد بودیم، خوشحالم که بهتون خوش گذشتهآتریسا جونم چه کادوهای خوشگلی کادو گرفتی مبارکت باشه گلم بوووووووووووووووووووووووس
مامان نفیسه
پاسخ
زیارت شماهم قبول باشه .مرسی خاله جونی قابل اتریساجون رونداره
خاله الهام
8 مرداد 94 12:14
سلااااااااااااااااااااااااام.زیارتتون قبول باشه نفیسه جونم.خیلی خوشحال شدم که سفرتون بی خطر بود و بهتون خوش گذشت و آتریسا هم خوب و سر حال بود .انشااله همیشه به سفر باشید و خوش و خرم. انشااله دست پر از این سفر اومده باشید . البته امام رضا حتما بهتون سوغاتی هم داده .حاجت روا باشی عزیزم.صد تا ماچ به آتریسا جونم بکن
مامان نفیسه
پاسخ
جاتون خیلی خالی.ان شااله دفعه بعدباهمدیگه بریمنایب الزیاره بودیم