تعطیلات خردادماه
سلام
جونم
میدونم خوبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
منم حالم خوبه ,چون چندروزه تعطیلات حسابی درکنارهمدیگه خوش بودیم مخصوصا صبحها که اجازه ی
بیشترخوابیدن روباخیالت راحت داشتیم.قراربوداین چندروزتعطیلات روبریم مسافرت که بنابردلایلی کنسل شد
وترجیح دادیم بیشتربه استراحت بپردازیم وتلافی اون همه بیخوابی رودربیاریم .خوشبختانه اولین تعطیلاتی بودکه
برای مامان جون هم مهمون نیومد واونا هم تونستن یه کم استراحت داشته باشن
حالابگم برات ازاین چند روزتعطیلات:
سه شنبه شب باکورش جون رفتیم شهربازی بعدازکلی بازی کردن رفتیم باغ خاله گیتا شام ررودرکنارخاله جون
ودوستاش که مهمونشون کرده بود خوردیم وبعدازکلی بدو بدو ازاول تا آخرباغ اومدیم خونه
درحال حاضر CDموردعلاقه ی شما کلاه قرمزی وبچه ننه اس...طبق معمول توطول روز چندین باراین CDروباعلاقه
نگاهمیکنی وتمومی لحظه به لحظه ی فیلم روحفظ هستی وپبش پیش برامون تعریف میکنی
جدیدا سعی میکنی تمومی حرفهای ماروتکرارکنی انقدرجمله وکلمه ی جدید میگی که من وبابا مرتضی همش
درحال قربون صدقه رفتن برای دختر شیرین زبونمون هستیم .
بابا مرتضی بهت میگه اتریسا یواش ازپله بیا پایین یهو گفتی بابا صبر کن
بابامرتضی بهت میگه اتریسا دیروقته بخواب دیگه ,دستت روروی بینی ات میزاری ومیگی بابا هیس ساکت
چهارشنبه باخانواده مامان جون ودایی جون احسان وخاله گیتا راهی باغ دوست خاله جون گیتا توی مرق شدیم
.دوباره بساط نهاروچای روی آتیش روراه انداختیم و ازباغ کلی باهمدیگه آلبالو وگیلاس و زردآلو وگردو چیدیم(شما
عاشق اون مرحله ی چیدن بودی )بعدازنهارهم بااومدن یه بارون حسابی کلی فضای باغ عوض شد وکلی باآب
وهوای اونجا حال کردیم,حدود ساعت 6 هم چون تولدعمومرتضی دوست بابا دعوت داشتیم اومدیم خونه ویه دوش
گرفتیم وشما ازخستگی تاخود ساعت 8خواب بودی
برای تولد عمومرتضی حدود یک هفته ای میشد که خاله فایزه به مازنگ میزد وبرای سورپرایز کردن عمو مرتضی
برنامه ریزی میکرد,آخه خاله فایزه همه کارهاشو یواشکی باکمک من میکرد ومیخواست تولد عمومرتضی براش
بشه یه سورپرایز ودرواقع یه خاطره برای همه مون به خاطر همین بود که همه ی کارهای هماهنگی کیک
وفشفشه و بادکنک و دسر و.....همه بامن بود .
خلاصه همه دوستانی که خاله فایزه دعوت کرده بود باما هماهنگ شدن وهمه راس یه ساعتی درخونه
عمومرتضی رسیدیم ازخاله فایزه خواسته بودیم که درحیاط رویواشکی بازبزاره .فشفشه هاروآماده کردیم ودرحیاط
روزدیم ,عمومرتضی که برای دربازکردن اومدباکلی جیغ ودست وهورا وبمب شادی وفشفشه وترقه چنان سورپرایز
شدهبود که به قول خودش تانیم ساعت حرف نمیتونست بزنه ....
بعدشم که باکلی برنامه ی رقص دوستای
عمومرتضی روهمراهی کردی .بعدازشام هم دوباره برنامه ی ترقه وفشفشه وشمع فوت کردن خوشحالی شمارو
صدبرابر کرد .خلاصه اینکه اون شب علاوه برشما به خودماهم خیلی خوش گذشت .واقعا درکناردوستان خوب بودن
برامون دل انگیزه وبه یادماندنی .برای عمومرتضی وخاله فایزه آرزوی همیشه سلامتی وخوشی ودرکناراحمدرضای
عزیزازخداوندمنان خواستاریم
بخش خوشمزه
پنج شنبه شب هم بابا مرتضی ماروشام برد یکی ازسفره خونه های کاشان (ایران باستان)اونجاهم بابودن بچه
های زیاد بایکیشون دوست شدی وازاول تاآخرباهم بازی کردید وبدوبدو کردید
جمعه شب هم برای دورزدن باماشین وخوردن بستنی وفالوده رفتیم بیرون که ازاتفاق یکی ازفروشگاههای لباس
باز بود یه کم اونجاچرخیدیم وبعداومدیم خونه ومشغول دیدن CD کلاه قرمزی شدیم نه یه بار بلکه سه بار
....آخرش هم طبق معمول ساعت 3 سحر باگریه خوابیدی ومن موندم ودوباره بی خوابیا.....