، تا این لحظه: 11 سال و 28 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

تولدسعیدخاله گیتا

1394/2/25 19:47
نویسنده : مامان نفیسه
916 بازدید
اشتراک گذاری

                                               

سلام توپولوی خوشگل وقشنگ .بغلسلام دخترزیباروی من .محبتسلام دخترشیطون وبازیگوش منبغل

بغلشیطون بلایی که این روزها توهمه جا وردزبونها میشه وانگشت نمای دیگران برای زیبایی وبامزه بودنش

.....این روزها خیابون میریم همه بهت توجه میکنن,مهمونی میریم شیطنت وجذابیت ,البته بهتره بگم بانمک بودن

صورتت توجه همه روجلب میکنه وخواه ناخواه موردتوجه قرارمیگیری چه باکشیدن لپت وچه باماشااله گفتن دیگران

وچه بابوسیدنت (که موردآخرو زیاددوست نداریخندونک)

یه چندروزی میشه که خاله گیتا وسعیدجان یه باغ جمع وجوروخوشگلی روبرای خودشون گرفتن ومشغول تمییز

کردن ومهیا کردن امکانات برای پذیرایی ازمهموناشون هستند.امروزم چون فرداتولدسعیدجان هستش ماروهمراه

باخانواده ی دایی جون احسان ومامان جون وآقاجون نهاردعوت کردند تاهم برای تبریک تولدسعید جان وهم تبریک

باغشون دورهم باشیم.

این روزها کاشان به خاطرگلاب گیری فوق العاده شلوغه وتوهرخیابونی که میری ازترافیک وشلوغی جزخستگی

واعصاب خوردگی چیز دیگه ای نداره ,مخصوصا جمعه که راهی باغ خاله گیتابودیم به ترافیک زیادی خوردیم .نزدیک

ظهربودیم که رسیدیم پیش خاله جون وسعید,البته مامان جون وآقا جون زودتررفته بودند.بادیدن فضای سبز ودرختا

واستخرباغ آنچنان شماپرانرژی وخوشحال شدی که ازخودبیخود شده بودی ,یه سره ازاول باغ بدوبدو تا ته باغ

میرفتی ودوباره برمی گشتی ,طبق معمول من بیچاره شدم ازبس دنبالت دویدم .

بیچاره شیداجون که خیلی وقتا مجبوربود پابه پات بیاد

بیشترنگرانیم هم به خاطراین بود

که سعید داشت آب استخرروباپمپ آب عوض میکرد واستخر برق داشت ومن میترسیم ناخودآگاه بهش دست

بزنی وخدای نکرده برات اتفاقی بیفتهخستهمیخوام بگم انقدراین روزها پرانرژی وپرتحرکی که پاهام وتوانایی بدنم

برای دویدن دنبال توکم میارن خستهواقعا بااین وضع خوابیدنت که هنوزم که هنوزه زودترازساعت 3نصفه شب

 نمی خوابی وبااین وضعیت کاربیرون من که مجبورم به خاطرش ازپنج ونیم صبح بیداربشم وتاعصر برنمی گردم

داره ازتوان بدنی من کم میشه ودارم ازپا میفتم گیجیه وقتایی خاله گیتا میگه نفیسه اصلادیگه نفیسه ی سابق

نیست نه ازنظر ظاهری به خودش میرسه ونه ازنظر جسمی .....وقتی فکرش رومیکنم میبینم راست میگه این

روزاهمش بی حوصله وکم جونم شده ام مثه  یه مرده ی متحرک ....بی روح وبی حوصله وتکراری خطااصلا حوصله

پوشیدن لباسهای رنگی رنگیوشادبودن روندارم .باورت نمی شه آتریساجون فقط دنبال یه جای امن وبی سروصدام

که بی خوابی این دوسالهی باتوبودن برام پربشه .همیشه جون ندارم,بعدازظهرکه میشه انگارتمام جونم روبا دست

دارن ازبدنم میکشنبیرون ,اون چیزی هم که بیش ازهمه منوداره ازپادرمیاره نه اذیت وشیطنت وپرتحرکیه توه ,ونه

کاربیرون وتوخونهفقط بی خوابیه ,بی خوابی .....................

نمیدونم کی میخوادشرایط خوابت درست بشه .وقتی تازه به دنیا اومده بودی وشبها تاصبح گریه میکردی

وبیداربودی می گفتن چهل روزت بشه خوب میشی والا ما به دوسال ویک ماهت رسیدیم اما هیچی عوض نشد

گریهگریهگریهگریه .................................................شایدم مقصرخودمم که باوجودبچه ای همچون شما

همچنان دارم به کاربیرونم میرسم اگه میتونستم برای همیشه قید کاروبزنم انقدراذیت نمی شدم صبح ها پا به

پای هم می خوابیدیم واین طوری یه کم ازبیخوابیم جبران میشدمتفکرنمی دونم متفکرتازه این بدتره که اطرافیان جدیدا

زمزه ی بچه ی دوم روبامن میکنن وهمه نظرشون اینه که اگه دوتابچه میخوای الان وقتشهگیجگیجگیج

خلاصه عزیزم بعدازخوردن نهار وهمچنان بدوبدو کردن شما بود که خبر فوت مادربزرگ خوب ومهربون بابا مرتضی تمام

کاسهوکوزه ی خوشیمون روبهم ریخت وراهی خونه شدیم .البته من مجبورشدم به خاطر شرایط شماروخونه مامان

جون بزارم وخودمونتنهابریم خونه مادربزرگ بابا مرتضی 

این خبر انقدرناگهانی وغیر قابل قبول بود که اصلا باورکردنش برامون سخت بود  ....خدارحمتش کنه 

روحش شادو یادش گرامی ..بابامرتضی بهت تسلیت میگیم ان شااله توی تمام دوران زندگیت دیگه هیچ وقت

روزبد نداشته باشی وهمیشه خبرسلامتی وخوشی بهت برسه(آمین)

 

 

پسندها (3)

نظرات (6)

مامان رويا
2 خرداد 94 10:48
به نظرمن شمابايديكي دوروزمرخصي بگيريداتريساروهم بسپاريدبه مامانتون يه دل سيربخوابيد وياازكسي كه صبح بعدازشمامراقبشه بخوايدصبح زودبيدارش كنه وتاشب سرگرمش كنه تاشب مجبوربشه زودبخوابه درسته چندروزاول بي تابي ميكنه ولي بعداعادت ميكنه ماساعت ده شب خاموشي ميديم پينارهم باماميخوابه
مامان نفیسه
پاسخ
نمی شه عزیزم.من به اندازه ی کافی شرمنده ی مامانم هستم .آخه مامان من ازناحیه کمرودست وپا واقعا داغونه تاهمین حدهم که شیطنت های آتریساروتحمل میکنه شرمنده اش هستم حالااگه بخوام تادیروقت اونجابزارمش دل تودلم نیست واون خواب اصلابرام معنایی ندارههمین الانش هم آتریسا صبح ها زودبیدار می شه اما بازم شب ها دیرمی خوابه البته به قول ازدکترش به خاطراینه که می ترسه بخوابه ببینه وقتی بیدار می شه من پیشش نیستم .درواقع میخوادازکنارمن بودن نهایت استفاده روداشته باشه
آبجی فاطمه
2 خرداد 94 13:05
سلام چه نی نی نازی به منم سر بز ن
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم.چشم حتما
زهرا
2 خرداد 94 14:54
تولد سعيد خاله گيتا هم مبارك و بچه ها خيلي دوست دارند دركنار والدين خود بخوابند اما هر چي انها دور از خود بخوابانيم بهتر است تا هميشه وسر ساعت بخوابند ودر اينده روي پاي خودشان بايستند به كسي متكي نباشند وپدر ومادر هم لذت خودشان را داشته باشند
مامان نفیسه
پاسخ
من که تابه حال نتونستم.چون آتریسا اصلا ساعت خوابیدن مناسبی نداره
مامان هستیا
3 خرداد 94 9:55
نفیسه جون سلام . من می دونم شما چی میگی واقعا شب بیداری خیلی سخته منم یه مدت درگیرش بودم آدمو از پا در میاره.البته هستیا به اندازه آتریسا جون شب بیداری نداشت ولی خب میشد تا ساعت 2 بیدار میموند.من سعی کردم زودتر خاموشی بزنم بعدش هم روز ها باباش می برد بیرون پارک تا بیشتر بدوه و خسته بشه تا بخوابه. شما هم چند روز امتحان کنید اجازه بدید بازیهای سخت داشته باشه و خسته بشه.انشالله بزودی این مشکلتون برطرف میشه آتریسا جونو ببوسید
مامان نفیسه
پاسخ
باورت نمی شه اگه بهت بگم تمامی راهها روامتحان کردم,پارک وبدوبدو,نخوابیدن بعدازظهر,خاموشی زود شب .....اما به نتیجه نرسیدم
مامی آتریسا جون
3 خرداد 94 10:48
نفیسه جون، عزیزم با این همه خستگی که نمیشه ادامه داد، گلم... نمیدونم چی بگم فقط میدونم کمبود خواب آدم و خیلی عوض میکنه، اصلا هم برای جسم بده هم روحعزیزم آتریسای گلم داره بزرگ میشه، یعنی الان هم شب ها تا نیمه بیداره؟؟؟ آخه آتریسای منم خیلی بدخواب بود ولی بزرگتر که شد بهتر شد، الان هم بعضی وقتها جیغ میزنه و یهویی گریه میکنه ولی قابل تحمله دیگه... عزیزم تسلیت میگم؛ ایشالله روحشون شاد باشه
مامان نفیسه
پاسخ
بله عزیزم هنوزم عین قبل وشایدبگم پرانر ژی ترازقبل به نخوابیدن شبها داره ادامه میده .....ببین اگه بگم دارم روانی میشم شایدباورت نشه .ولی واقعا دارم روانی میشم
خاله الهام
6 خرداد 94 11:29
عزیزم به بابا مرتضی و تو دوست خوبم تسلیت میگم .غم آخرتون باشه . براتون روزهای خوبی آرزو دارم .به گیتی جون و سعید عزیز پیام تبریک من رو ابلاغ کن نفیسه جون.
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم.برای شماودخترگلت آرزوی همیشه خوشی وسلامتی رودارم.چشم حتما عزیزم