مهمونی درمهمونی
سلام عزیزم.این روزاخوبی .خوشی ,سلامتی (الحمدااله)
یه چندهفته ای میشه که خاله سپیده (یکی ازدوستان خوبم)ازاهوازبادخترگلش باران جون اومدن کاشان
,مادوستام که دنبال یه همچین بهانه هایی برای دورهم جمع شدن هستیم.هرهفته بادوستام دورهم جمع
شدیم وهم به ماخیلی خوش گذشته هم به شما....
ازاونجایی که بچه ها روخیلی دوست داری تویه همچین جمعایی من یه کم اذیت میشم .چون شما دوست داری
همش به بچه هاچسبیده باشی وبغلشون کنی ومحکم بچلونیشون....
باران جون که تازه پنج ماهشه وخیلی برای بغل کردنش کوچولویی ,ازنظرتوهم اون مثل یه عروسکه ودرست مثل
عروسکات باهاش رفتارمیکنی ....وای بابغل کردنش من بیچاره میشم تااونوازلای دست وپات بیرونش بکشم......
رادین جون ومحیاجونم ,تقریبا هم سن وسال هم هستند اما باوجودی که توازشون کوچولوتری اما توبازی کردن
توبهشون خط میدی .
میمونه درساجون که تقریبا باشما هم سن وسال هست درساجون 50روز ازشماکوچیکتره ....همش دوست داری
محکم بغلش کنی وفشارش بدی ..اونقدرفشارکه بالاخره صدای بنده خدارودرمیاری ....
اینه که من همش تومهمونیا به جای بیشتربودن بادوستام حواسم به شماست تااذیت نکنی ودرضمن اذیت
نشی ....ولی درکل درکناردوستان هم به من خوش میگذره ,هم به شما....
دوستام خیلی دوستای خوبی هستند.بادرکنارشون بودن احساس خوشی میکنم ,یه جمع خوب ودوست
داشتنی بااخلاقای یه جور,عین هم .... همیشه همه تابع جمعند وهیچ کس سازمخالفی نمی زنه ..به خاطر
همینم ازکنارشون بودن لذت میبرم وزودزود دوست دارم ببینمشون ....آرزو میکنم هروقت بزرگ شدی توهم مثل من
دوستای خوبی درکنارت باشن .آخه دوست خوب ازهمه چیز بهتره وصدالبته که توزندگی هرنفرنقش بسیار مهمی
دارن....
هفته ی گذشته خونه خاله سمیه بودیم که بسیاربسیار بهمون خوش گذشت وکلی غذاهای خوشمزه خوشمزه
درست کرده بود,ازابین غذاهاش شما ازلازانیای مرغش بسیاراستقبال کردی وخوب خوردی .این هفته هم خونه
خاله هدیه بودیم ودوباره خیلی بهمون خوش گذشت .خاله هدیه ام برای غذاخیلی زحمت کشیده بود اماازبین
غذاهاش شماازسمبوسه اش استقبال کردی وخوب خوردی ....(اصلاکلا این تیپ غذاهارو مثل سمبوسه
,سالاداولویه ,ساندویچ مرغ وقارچ ,لازانیا و....روبهتردوست داری ومیخوری )
الانم که یه چندروزی میشه دوستای گل خانوادگیمون ازمشهدمهمون مامان جون هستند.ازاونجایی که دوست
داری دورت شلوغ باشه حسابی داره بهت خوش میگذره وکمترتوخونه ی مامان جون حوصله ات سرمی ره....
اسم عمومجیدروبلدشدی ومدام داری عمومجید عمومجید میکنی ...کلمه ی بازی روبلدشدی وهمش میگی ایا
بازی ....تاب تاب عباسی روموقع سوارشدن تابت قشنگ میخونی ومن لذت میبرم...یه وقتایی هم
عروسکاتوسوارتابت میکنی وبراشون تاب تاب میخونی.....برای عروسکت لالایی میخونی ووقتی خوابید باانگشتت
میگی هیس ,خوابه...بعدشم میری براش پتومیاری ومیندازی روش ....پتورومیگی :پ
قلبون دخمل شلوغ وجیغ جیغوم
عکسای خونه ی خاله هدیه -
لباسی که عمورضا ازچین برات سوغات آورده بود
دوستان اتریسا