گلچین روزگار
سلام دخترقشنگم .توحالت خوبه خداروشکراما من ,وبهتره بگم ما مخصوصا مامان جون حال زیاد تعریفی
رونداریم.....
دیده ای شیشه های اتوموبیل رو,وقتی خوردمیکنند ومی شکنند؟؟؟
دیده ای شیشه خردمیشه ولی ازهم نمی پاشه !!!
این روزها همون شیشه ام ,خردوتکه تکه ...ازهم نمی پاشم ولی شکسته ام .....
گفتن ازاین روزهااصلابرایم کارراحتی نیست چراکه ازدست دادن عزیزی دیگرچیز ساده ای نیست .نمی دونم به
خودم ببالم ویاخودم رابیازارم که این چنین راحت عزیزی ازبین مامی رود,به خودم ببالم که خداچقدرراحت وبدون
هیچ سختی وهیچ مریضی جان عزیزانم رامی گیردوخودم رابیازارم برای دردازدست دادنشان ,چه بساکسانی
هستندکه سالیان سال دربستربیماری خودشان که رنج می کشندهیچ .عزیزانشان ازدردوغصه ی رنج کشیدن
عزیزترینشان می سوزندومی سازندوبرای راحتترشدنش خداراقسم می دهند,اما عزیزان من چقدرراحت می
روند وچقدرسخت مارودراینچنین نبودنشان داغدارمی کنند.
**گلچین روزگارعجب خوش سلیقه است ,می چیندآن گلی که به عالم نمونه است**
تازه دوماه ازدرگذشت مادربزرگ عزیزم می گذره وماهنوز داغدارعزیزتازه گذشته مان بودیم که به طورخیلی
ناگهانی وبه بهانه یه سرماخوردگی جزئی دایی عزیزم روازدست دادم .هنوزهم برای همه ی ما غیرقابل قبوله
وتحملش برای خانواده اش ومامان وخاله ی من بسیارسخت ....چقدراین چندروزبرای دادن صبربه خانواده ام
وخانواده اش ازخداخواهش کردم ,چقدراین خبر برای همه سنگین وسخت بودولی تقدیروخواست خدابرایش
اینگونه بود.مظلوم وبی صدابود,مظلوم وبیصداهم رفت ...
شرایط بردن شماتواون محیط برام خیلی سخت بودچون تازه ازنظرروحی کمی تقویت شده بودی ونمی خواستم
دوباره تواون محیط عذاداری وگریه وشیون قراربگیری ,نمی دونستم کجابزارمت ؟؟؟چاره ای نبودجزاینکه دوروزی
باشادی وشیدا (برادرزاده های عزیزم)همخونه بشی تامراسم تشییع وختم تموم بشه ,این طوری هم کمی
صاحبان عذاآروم ترشدندوهم شماروتواین محیط نبرده بودم .می دونم که این دوروزبرای شادی عزیزم باتوجه به
بهانه گیری های آتریساوشیطنت هاش خیلی سخت گذشت اماچاره ای نداشتم .ان شااله تومراسم عروسی
شادی جونم براش جبران کنیم....
امروزپنجمین روزازفوت دایی عزیزم می گذره ومن ازخداآرزودارم که آرامش راهمچون دانه های برف,آرام
وبیصدابرسرزمین قلب کسانی که برایم عزیزهستندجاری گرداند(امین )
روحش شادویادش همیشه گرامی