نحوه جدیدنشستن توی ماشین آتریساجون
سلام پرنسس زیبای روی من
خوب وخوش وسالم وسلامتی ,الهی شکر
دخترزیباروی من ,فصل زیبای پائیزهم برای من به سرعت برق وبادگذشت ونوبت فصل سرد,امازیبای زمستان
رسید,هرچندزمستان کاشان جزخشکی وسوزهواچیزدیگه ای نداره ,اماباوجودتونازنینم خونه ی دلموون گرمه گرمه
وحتی زمستانی ترین روزمان برایمان بهار.....................................................................
من نه اهل بارانم ,نه بارون ,نه عاشق زمستان وتابستان......
من هوایی رادوست دارم که متبرک به نفسهای زیبای توباشد چه دربهار,چه درتابستان وپائیزوزمستان .....
امسال دومین زمستان رودرکنارهم می گذرونیم ,خوب یادمه ویادم خواهدموندکه پارسال به خاطرچهاردست
وپارفتنت تموم خونه روفرش کرده بودیم که هم سرمای کف خونه دست وپاهای خوشگلت رواذیت نکنه وهم
زانوهات ازسرامیک های خونه زیاداذیت نشه ,راه ورودی پذیرایی روبه خاطراون یه دونه پله ای که داشت بامبل
اونم پشت ورو بسته بودیم وتوی راه پله های اتاق خوابهاروتشک انداخته بودیم وچرخیدن تورومحدودکرده بودیم به
همون هال وآشپزخونه ...
حتی یه وقتایی درآشپزخونه روبه خاطربیرون ریختن وسایل کابینتا می بستم ودرروزبیش
از10بار مجبوربه جمع کردن ظرف وظروف هابودم ,
ماشین لباسشویی وظرفشویی ام ازدست تودراماننبودندومنتظربودی تادراونا بازبشند....
یادمه که پارسال یه همچین وقتی چهارتادندون موشی خوشگل داشتی و.....
اماالان دخمل کوچولوی خوشگل من چنان برام شیرین زبونی میکنه وازروزانه ی خودش میگه که من هرلحظه
وهردقیقه می میرم وزنده می شم ,هرروزکه میگذره بیشترازپیش درمقابل عظمت معبودم متحیرمیشم,زانوهام
درمقابل سپاسگذاری ازخداوندسست ترمی شه وروزی هزاربارشکرانه اش رابه جامیارم.درسته که باوجودکاربیرونم
واون شرایط خواب 3و4 نصفه شب شما که هنوزدیرمیخوابی برایم زندگی سخت ترمیشه اما شیرینی این سختی
راباتمام وجودخریدارم وهزاران هزاربارازخدابرای دوستانم شیرینی این سختی راخواهانم .....(الهی آمین)
اما
این روزهای تو:
درحال حاظر cdموردعلاقه شما شده :شنگول ومنگول .امااین cd شنگول ومنگول روشخصیت های کارتونی بازی
نمی کنند وهمه ی بازیگرها درلباسهای گرگ وشیروبره و...بازی می کنند واصل داستان یه کم بااون داستان
شنگول ومنگول عامیانه فرق میکنه ...شیرفرمانروا وسلطان جنگله وگرگ وروباه بابدجنسی تمام درخدمت شیر
کارمیکنندو......شماکاملامتوجه مفهوم این فیلم شدی وهمش درحال تعریف کردن فیلم برای من ودیگران هستی
,وقتی برامون تعریف میکنی اول حرفهات ووسط وآخرش مافقط کلمه ی شیر,مامان ببعی ,بع بع رومتوجه میشیم
وبقیه اش بازبون شیرین خودته ,جالبتراینه که وقتی به گرک میرسی باعصبانیت وجدیت تعریف میکنی .وای اون
موقع من ازخنده غش میکنم وسرتاپاتوغرق دربوسه میکنم ....
دیشب برخلاف شبهای گذشته ساعت 12 خوابیدی اماانقدرتحت تاثیرcdشنگول ومنگول وشیروگرگ بودی که
تاخودصبح توخواب حرف شیروببعی و...روباحالت جیغ وداد می زدی واصلادرست نتونستی بخوابی ,برای همینم من
cdاش روقایم کردم وامروزجایگزینشو یه cdجدیدبه نام ,,سرت روبدزد رفیق ,,که جریان یه الاغیه که عاشق به الاغ
دیگه به نام نسترن خانوم میشه و....ادامه داستان...کردم
یه کارجالب وقشنگی که تازگیاازمون میخوای اینه که موقع ماشین سواری حتماعقب یشینی ,اولش یه کم برامون
عجیب اومدوفکرمیکردیم تنهایی خسته می شی ومیای جلوپیش من اما دیدم نه واقعاازتنهاعقب نشستن لذت
میبری (منکه اون موقع برات خودموتیکه پاره میکنم )
نقاشی کردن وخط خطی کردنو خیلی دوست داری
یه کتاب رنگ آمیزی داری که صفحه ی توپ وگل وسیب وببعی اش روبلدی اسماشوعنوان کنی ....
دیروزبعدازاینکه ازخواب عصرت ,بیدارشدی همش به من می گفتی بس ایخوام ومن متوجه نبودم که بس چیه ؟
گفتم مامان جون دست منوبگیر وببرتوآشپزخونه ببیتم چی میخوای .دیدم به طرف فریزررفتی که متوجه شدم
بستنی میخوای (قربونت برم عزیزم)
وقتی ازخواب بیدارشدی
دوست داری بستنی قیفی روهم باقاشق بخوری
گفتم آتربسا یه ژست بگیر
عاشق پیشی هستی ووقتی میایم بیرون حتمابایدتوکوچه وخیابونابگردیم تایه پیشی شماببینی,وقتی هم می
بینی یه ریز میگی :پیشی بیا بیا ویا باحرکت دست همش میگی :پبش پبش
ازصدای حیوونا,صدای گربه وسگ واسب والاغ وگوسفندوزنبوروکلاغ روبلدی وحتی اوناروبه شکل می شناسی
ازراه پله های خونمون که میایم بالا دیگه دوست نداری بغلم باشی ودوست داری خودت بیای بالادوست داری
خودت غذابخوری ,لیوان آب روخودت دستت بگیری ,لباساتوخودت بپوشی ودربیاری ,سفره ی غذاروخودت بیاری
وببری ,وتقریبا توی همه ی کارها به من کمک کنی (دیگه کم کم داره بهم ثابت میشه که بزرگ شدی)امابه قول
قدیمیابچه تا50-60سالشم بشه برای پدرومادربچه اس...
وقتی خاله گیتاروبدون سعیدمی بینی سریع به خاله گیتامیگی :سعیدمو؟(سعیدکو)وای اون موقع خاله گیتا غرق
بوسه ات میکنه (قربون دختربامعرفتم)
این روزاگوشی من وبابا مرتضی ازدستت درامان نیست ,بادگرفتی خودت میری توعکس وفیلمش وهمش بااون
انگشتای قشنگت بالا وپایین میکنی وهرکدوم رودوست داشته باشی خودت okمیکنی...
دیشب کتاب داستانت روبرداشته بودی ویه صفحه اش که نی نی داشت تندتندبوس میکردی (قربونت برم که
عاشق بچه هایی )....
الان ازمحل کارم زنگ زدم به مامان جون تاحالت روبپرسم وصدای شیرینت یه کم دلتنگیمو کم کنه ,اماصدات روکه
شنیدم نه تنهادلتنگیم روکم نکردبلکه دلم داره برای دیدنت,بغل کردن وبوسیدنت پرمیکشه ,پشت تلفن برام
ازکارایی که کرده بودی تندتندحرف میزدی ازبین حرفات من سیب وآب وخواب رامتوجه شدم وفهمیدم داری میگی
سیب وآب خوردی (نوش جونت قربونت برم)وحالاهم داری میری بخوابی (بله دیگه الان میخوابی تاساعت 2-
3بعدازظهرکه مامان میاد,توشارژوسرحال ,مامان پنچروخسته ....بعدشم ساعت 7و8شب دوباره یه خواب بی موقع
وساعت خواب شبت میشه 4صبح ومن بیچاره که 6بایدبلندبشم برای سرکاررفتن.......)
خلاصه اینکه هرچی ازشیرین بودن این دورانت بگم کم گفتم .ان شااله زود بزرگ بشی وخودت فیلماتوببینی
وازدیدنش ببینی که چه سوگولی هستی(ماکه کیف می کنیم )
دخترم:
سه چیززیباست :
بیخبردعایت کنند...
نبینی نگاهت کنند...
ندانی یادت کنند...
** من دعایت میکنم به خیر,نگاهت می کنم به پاکی ویادت می کنم به خوبی **
دوستت دارم هوارتا