، تا این لحظه: 11 سال و 27 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

اولین بله ,اولین عزیزم و...

1393/9/24 23:34
نویسنده : مامان نفیسه
866 بازدید
اشتراک گذاری

                    

چه ایده ی بدی بوده ,دایره ای ساختن ساعت .

احساس میکنی همیشه فرصت تکرارهست:

قراربوده 8صبح بیدارشوی ومیبینی ساعت شده 8:15میگویی :اشکال نداردتا9میخوابم ,فرداساعت 8بیدارمی شوم!

قراربوده ساعت 7بعدازظهربرای عیادت مریض بروی ,می بینی ازخانه بیرون نرفته ساعت شده 8.میگویی:اشکال

نداردفردا ساعت 7می روم....

ساعت دروغ میگوید.زمان دوریک دایره نمی چرخد!زمان برروی خطی مستقیم می دودوهیچ گاه وهیچ گاه بازنمی

گردد.

ایده ساختن ساعت به شکل دایره ,ایده جادوگری فریبکاربوده است !ساعت خوب ,ساعت شنی قدیمی است,که

هرلحظه به تویادآوری میکندکه دانه ای که افتاددیگربازنمی گردد.اگرروزی خانه بزرگی داشته باشم ,به جای همه

دکورهاومجسمه ها وستونها,ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت ومیگویم درآن ساعت شنی آنقدرشن

بریزندکه تخلیه اش به اندازه متوسط عمریک انسان طول بکشدتاهرلحظه که روبرویش می ایستم به یادبیاورم که

زمان ((خط))است نه ((دایره))وزمان رفته دیگربازنمی گردد.

امروزدانه ای دیگه ازاون ساعت شنی افتادوشمایه روزبزرگترشدی ,بزرگترشدی وشوق واشتیاق مامانو,برای

کاراوحرفای جدیدت هزاربرابر....

امروزم همچون روزهای گذشته ,توی محل کارم هزاران هزارمرتبه عکس وفیلمتو دیدم وهزاران هزارمرتبه قربونت

رفتم ,توی عکسایی که می خندیدی ناخودآگاه لبخندمی زدم وتوی عکسایی که اخم کرده بودی اخم می کردم

,اونجاهایی که گریه میکردی دلم میگرفت واونجاهایی که بدوبدومیکردی ومیخوردی زمین ,قلبم می افتاد....میدونی

عکس پروفایل لپ تاپم کدوم عکسته

وای الهی مامان به قربونت بره عزیزم(روزی هزارباربرنامه مالی ام رومی بندم وبهت نگاه میکنم وقربونت می رم)

ازمحل کارمم که برمی گردم انگارهرچی میام راه نزدیک نمی شه ,هرچی تندترمیام راه دورترمیشه ,همش به اون

شیشه کوچولوی دراتاق مامان جون فکرمیکنم که صورتت روچسبوندی بهش وازاونجاچشم انتظاری منومیکشی ...

مامانم میگه دقیقاساعت اومدنت رومی دونه ازیک ربع قبل ازاومدنت همش میادپشت شیشه ومیگه مامان مامان...

(ای جان من)

ماشین روکه می زنم توحیاط دیگه درحیاط رونمی بندم.درواقع نمی تونم که ببندم .اون موقع فقط دلم میخوادبغلت

کنم وهی بوس وبوس وبوس وبوس .....فقط خدامیدونه که چقدردلتنگت می شم ...اول ازهمه که منومیبینی

تقاضای شیرمی کنی وبعدماجراهایی که ازصبح بامامان داشتیدروبازبون بی زبونی ,حرکت دست وانگشت

,ایماواشاره ...برام تعریف میکنی ,منم همش باخب خب کردن مایلم که ادامه ی داستان روبشنوم .وسطای

صحبتات همش می بوسمت وبغلت می کنم ....عاشق اون لحظه هایی هستم که قاطی حرفات خنده های الکی

میکنی ,انگشت اشاره ات روتکون میدی وباحرکت سرودست صحبت میکنی (عاشق این لحظه هام)دوست دارم

همش این صحنه برام تکراربشه....

امروزمامان گفت :آتریساروصداکنه ببین چه جوابی می شنوی گفتم آتریسا:بااون صدای نرم ونازک کودکانه ات گفتی

:بله.....دوباره ودوباره ودوباره صدات کردم تا بیشتر بله بگی ومن ازبله گفتنت بیشترلذت ببرم .

می دونی عزیزم وقتی یه کارجدیدویهحرکت جدیدیادمی گیری ,انقدربرام جالب جذابه که خستگی روزمره وبی

خوابیهای شبونه ام یادم میره ....

.دوست دارم هزاران هزارباراون حرکتویااون حرف برام تکراربشه.تازه متوجه شدم که یادگرفتی که زنگ در,که

بصدادرمیاد بگی کیه ؟وجالبتراینکه تامتوجه نشی کیه ول کن نیستی ....

امروز وقتی براتCDهایی که دوست داری روگذاشتم بهترباآهنگاش میخوندی وزمزمه میکردی ,همش دقت می کنی

که بتونی بااونابخونی اما نمی تونی (فدات بشم که نمی تونی واژه هاشرودرست بگی وفقط آهنگش رومیزنی....)

اتفاق تازه دیگه توی حرف زدن شماواژه ی عزیزم بودکه وقتی داشتی با,بابامرتضی بازی می کردی وشوخی می

کردی ادا کردی ,نه یکبار, بلکه چندین باراین واژه ی زیبا روتکرارکردی وبرای هربارگفتنش هزاربارقربونت رفتم ...

واماCDهای موردعلاقه ی الانت :

یادمه به اولین CD که بعدازآهنگهای فیتیله وعموپورنگ گیردادی ,دورا بودبعداومدیم توترانه های خاله ستاره

(1و2و3)وکلیلهودمنه (1و2)ومرزبان نامه (1و2)ومثلثتان و.....بعدرسیدیم به کارتون باب اسفنجی که دیگه یه مدت

ازاسباببازی ودمپایی وگوشی موبایل وبادکنک وجامدادی ودفترنقاشی و......بگیر تا حتی ظرف غذات شده بودباب

اسفنجی (به قول خودت ف )مخصوصاشعرش که خونده میشدازخوشحالی شروع به دست زدن وهم خونی بازبون

شیرین خودت می کردی ,منتظربودی که به شلوارمکعبی اش برسه وشروع به کشیدن صدای مکعبی بشی

...بعدرفتیمسراغCDعروسی خاله سوسکه وکدوکدوقلقه زن وشنگول ومنگول (فقط ازانتشارات برف 

رومی پسندی)وبعدازاونمجموعههای کامل عموپورنگ واون گربه های شیطون (سری1تا7)تااینکه رسیدیم به قصه

ی فیتیله هاوماهپیشونی کهدرطول روز6دفعه رومی دیدی ,به محض تموم شدنش دوباره می گفتی ازاول

وجالبتراینکه خودتم یهسری ازجاهاشوحفظ شدی وجلو جلو تعریف میکنی ....واماالان رسیدیم به CD

**گلنار**و**الوالومن جوجوام**من خودمم 20سال پیش این فیلم روخیلی دوست داشتم وبرای دیدنش  دودفعه

رفتم سینما .....

خلاصه اینکه توخونه ی ما دیگه تلویزیون درخدمت شماست ازوقتی میایم خونه تاوقتی میخوایم بخوابیم

,امرامرشماودستوردستورشما....

آتریسادرحال دیدن فیلم گلنار

ذوق کردن آتریسابادیدن مرغ وخروس گلنار

این روزهابازی باعروسکهات دیدنی ترشده ,انگارتومامانشونی واونا نی نی های تو.بهشون شیرمی دی ,باهاشون

حرف میزنی ,بالش میزاری روپاهات وبراشون لالایی می خونی ,بهشون غذامیدی وموقع غذاخوردن بهشون میگی

:بخور به به (دقیقاکارای من باتو,روی عروسکهات پیاده می شه)

تازگیا آرایش کردن وکرم زدن صورتت روخیلی دوست داری .همش ازم میخوای که صورتت عین پیشی نقاشی

بشه,یه وقتایی اونقدرگیرمیدی که مجبورمی شم بارژلبم روی لپات چندتاخط بکشم وبگم وای وای آتریساپبشی

شده تادست برداری ....

تازگیا باتلفن قشنگ ترصحبت میکنی ,اول گوشی روبرمیداری وچندتاشماره میگیری ومیگی :الوسلام ....وبقیه

حرفاتودیگه بازبون شیرین خودت صحبت میکنی ومن متوجه حرفات نمی شم اماوسط حرفات شروع به خندیدن می

کنی وادامه صحبتات ...که این خنده های وسط صحبتامنوکشته....

طرف عصر تاشب بهترازصبح غذامیخوری ,مخصوصااگه با,بابامرتضی غذابخوری که واجب میدونی روپاهاش بشینی

وغذابخوری....

کوچولوکه بودی هرکاری کردم توروروک بنشونمت حریف نشدم اماحالا....

وقتی بایه کاری منوناراحت میکنی همش میای جلوم وشروع به رقصیدن وخندیدن می کنی تاازدلم دربیاری

ومنوبخندونی وازدلم دربیاری ,اگه بااین حرکتت موفق نشدی شروع به بوسیدنم میکنی که دقیقانقطه ضعف منه

ومنم شروع میکنم به بوسیدن وخوردنت ....

موقع بیرون رفتن منتظری تابابامرتضی ازماشین پیاده بشه وبدوی جای بابامرتضی ورانندگی کنی

تازگیاهمش دوست داری تواتاق خوابها باشی وهمش باگریه میگی بالا بالا(آخه اتاق خوابای ماچندتاپله

داره وبلندترازهال وپذیراییمونه وبعلت نداشتن نرده فوق العاده خطرناک)وقتی هم بالامیری همش نگرانم که

مبادازاون بالا بیوفتی اینه که بالارفتنت دست ماست وپایین اومدنت بایه مصیبت وگریه وشیون ویه وقتایی هم

ازشدت عصبانیت باگازگرفتنه ....ان شااله هرچه زودترمشکل خونه خودمون حل بشه ومی ریم خونه خودمون

ومشکل اتاق خواب بالاو....حل می شه....

روزانه وشبانه ودقیقه هاو ثانیه های ماپرشده ازشیرین کاریا وشیطنت های تو دخترگل وگلابم....................

خب دخترکوچولوی من :

بایه چشم بهم زدن فصل پاییزم داره کوله بارشومی بنده که بره...انگارهمین دیروزبودکه داشتیم روزهای قشنگ

پاییزروبهم تبریک می گفتیم .چقدرخوبه که  قدرلحظه هامون رو بیشتربدونیم وازکنارهم بودن لذت ببریم...

خدایا گوشه چشمی ازتوکافیست تا:

هررنجی به رحمت....

هرغصه ای به شادی...

هربیماری به سلامتی...

هرگرفتاری به آسایش وآسانی...

هرفراقتی به وصل...

هرقهری به آشتی ...

هرزشتی به زیبایی...

هرتاریکی به نور...

هرناممکنی به معجزه...

تبدیل شود,پروردگاراتمام وجودوهستیمان راغرق محبت ونگاه معجزه گرت بفرما................................

                                                **آمین یاارحم الراحمین**

دخترکوچولوی شیرین اداوشیرین زبونم یادت نره که من چقدردوستت دارم ها.......................................

پسندها (4)

نظرات (8)

مامان هستیا
27 آذر 93 8:41
سلام گلم فدای اون بله گفتنت شم فدای اون عزیزم گفتنت شما کوچولوها چه شیرین زبونی هایی می کنید.ناز نازی خاله داری کرم هم میزنی مواظب باش نخوری. آخه هستیا وقتی کرم دستش باشه می بره دهنش دیشب هم حموم بردم دیدم صابون برداشته میخواد ببره دهنش بخوره البته همه چیو با گذاشتن تو دهنش شناسایی می کنه
مامان نفیسه
پاسخ
خدانکنه خاله جونی .بله صدالبته که آتریساهم همه چیزروباگذاشتن توی دهنش امتحان میکنه
مامی آتریسا جون
27 آذر 93 9:13
سلام دوست خوبم ایشالله که همیشه خوب و خوش و سلامت باشین عزیزم تا حالا به ساعت این جوری فکر نکرده بودم، خیلی جالب بود!!! فدای آتریسای گلم بشم که اینقدر ماهه واااااااااااااای نفیسه جون آتریسای منم آرایش و خیلی دوست داره پد پنکیک و ورمیداره میکشه به لپ هاش، یه لحظه حواسم نباشه همه ی لوازم آرایش من و میریزه به هم باز هم یه شباهت دیگه، هر دو تا آتریسا یی ها سوار روروک نشدن الهـــــــــــــــــــــــــی من فدای اینجوری فیلم دیدنت بشم، نانازکممنم گلنار و خیلی دوست داشتم و رفتم سینما واسه اولین بار دیدمش شباهت دیگه ی شما دو تا وروجک اینه که به محض پیاده شدن بابا بدو بدو میرین پشت فرمون و قان قان میکنین ایشالله یلدای خوبی داشته باشین عزیزم می بوسمتون
مامان نفیسه
پاسخ
سلام عزیزم.شماخوبید؟آتریسایعنی دخترزیبارو.دختری مانند آتش جذاب وزیبا.پس من به آتریسای شماوآتریسای خودم شکی ندارم ....هردوزیباهردوباهوش وهردوشیطنتهای مخصوص خودشون وصدالبته که زیبا
Mina.sdgh
29 آذر 93 10:05
قربونت برم خاله بااین عکسات کلی کیف کردم با این فیگورات تیله جونم
مامان نفیسه
پاسخ
خاله جونم جات پبش مامانم خیلی خالیه بادت هرروزصبحهاسراغمومیگرفتی ومامانمم ازشیطنت ها وشیرین کاریام برات تعریف مبکرداماحالادیگه ...........
خاله الهام،مامان نهال
29 آذر 93 13:11
خاله قربون اون همه شیرین کاریهات.کی میشه ببینمت و به منم عزیزم بگی و من هزار تا ماچت کنم.میدونم مامان نفیسه هر روز این کار رو میکنه.خیلی دوسسسسسسسسسسسستتون دارم
مامان نفیسه
پاسخ
این دفعه که نیومدی ماروببینی ,دفعه بعددیگه تحت هرشرایطی بایدبیای
مامی آتریسا جون
30 آذر 93 17:42
یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آن قدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت. یــلدایـتـان مـبـارک دوست خوبم
مامان نفیسه
پاسخ
روزهای زمستونی خوبی روبراتون آرزومندم
مینا
2 دی 93 12:55
اي جوووووونننننننمممممممم فداي شيرين كاريات خوشگله من ايشالا هميشه لبت خندون باشه جوجويي
مامان نفیسه
پاسخ
خدانکنه عزیزم.مرسی همچنین برای شما
مامان صفورا
4 دی 93 1:33
آی الاهی فدات شم خاله ماشالا به اون چشمای نازت یلدات مبارک
مامان نفیسه
پاسخ
خدانکنه خاله جونم.یلدای شماهم مبارک
مامان لیلی
7 دی 93 10:53
ای جووووووونم.... دختر قشنگم چه بزرگ و ماه شده هزاااااااااااااااار ماشاااااااااااااا... دلم برات تنگ شده بود عزیز دلم ایشالا که همیشه سالم باشی و سایه پر مهر مامان و بابا رو داشته باشی آمین نفیسه عزیزم سلام. خوبی خانمی؟ بالاخره امروز فرصت کردم به آتریسا گلی و شما سر بزنم دلم براتون تنگ شده بود. مواظب خودت باش دوست خوبم
مامان نفیسه
پاسخ
سلام لیلی جون وهزارتاماچ برای آرسام جون .ازتون خبری نیست .دیگه کم کم داشتم نگران می شدم.خوبید؟سلامتید؟