بیست ماهگی آتریساجون
سلام خوشگل ,عزیز,مهربون ,همزبون ویکی یکدونه ی مامان .دوباره که سرماخوردی وماروگیرانداختی!
....اماخداروشکراین بارسرماخوردگیت شدیدنبودوبه تب و....نرسید.امابازم من یه چندروزی سرکارنرفتم
تازودترحالت خوب بشه ومامان تومحل کارش آروم تروآسوده خیال تربه کاراش برسه .
خب خداروشکرکه سالم وسلامتی .سلامتی تو,سلامتی منه ,خنده ی توخنده ی منه ,شادابی وانرژی
تو,شادابی منه,خدااون روزرونیاره که توناراحتی ومشکلی روداشته باشی که اون روز,روزمرگ منه.....
دخترعزیزوخوشگل من ,امروزبیست ماهگی توست ومن بازم خداروشاکرم که افتخارششصدروزمادری کردن
روبرات داشتم ...ششصدروزباتمام خوشیهاوناخوشیهای شما گذشت وما(من وبابامرتضی)هرلحظه ودقیقه
وثانیه منتظر فردایی دیگر,حرکتی جدید,حرفی جدید و....ازشمابودیم وفقط وفقط دلخوشیم به خنده
ها,شیطنتهاونازوکرشمه های خالصانه وبدون ریای دوران کودکی ات....واقعیت اینه که بعضی وقتابهت حسودیم
میشه وگاهی دلتنگ برای دوران کودکی ام ....
چقدردلم برای دخترانه های وجودم تنگشده ....برای شیطنت های بی وقفه,بی خیالیهای هرروزه,نازوکرشمه های
من وآینه ,خنده های بلندوبیدلیل,برای آن احساسات مهارنشدنی....
حالااما,,,
دخترک حساس ونازک نارنجی درونم چه بی هوا این همه بزرگ شده !چه قدی کشیده طاقتم !ضرباهنگ قلبم
چه آرام ومنطقی می زند!چه شیشه ای بودم روزی !!!حالاامابه سخت شدن هم رضانمی دهم!به سنگ شدن
می اندیشم....اینگونه اطمینانش بیشتراست ,جای بستنی های یخی دوران کودکی ام راقهوه های تلخ
وپرسکوت امروزگرفته است....این روزهالحن حرفهایم انقدرجدی است که گاه خودم ازخودم حساب می برم چراکه
حتی دراوج شادی هم قهقه سرنمی دهم وتنهابه لبخندی اکتفامی کنم !
چه پیشوندعجیب وسنگینی است کلمه ی خانم !!!
همین که پیش اسمت می نشیندتمامی سرخوشیها وبی خیالیهایت راازتومی گیرد,وبه جایش وزنه وقارومتانت
راروی شانه ات می گذارد!نه اینکه تمامی اینهابدباشد,نه !فقطخداکندوزنشان آنقدرسنگین نشودکه دخترک
حساس وشیرین درونم زیرسنگینی آن بمیرد!!!
پس دخترکوچولوی نازمن ,تاواژه ی سنگین خانم رانداری بدون دلیل قهقه بزن ,شیطنت کن وازدنیای کودکی وبی
ریای خودلذت ببر(من کمکت خواهم کرد....)
دخترشیرین زبان من همیشه به یادداشته باش که :
برای کسی که برایت نمی جنگدهرگزنجنگ....
چرااشکهایت راهرروزپاک می کنی !!!...کسی که باعث گریه ات میشودراپاک کن...
دخترک زیباروی من ,به سوی کسی که نازمیکنددست نیازدرازنکن ...بیاموزاین توهستی که بایدنازکنی....
دخترعزیزمن,توزیباترینی .....همیشه بااین باورزندگی کن....خودت رافراموش نکن.شایدگریه یاخنده ات برای بعضی
ها بی ارزش باشد,امابه یادداشته باش ,کسانی هستندکه وقتی می خندی جان تازه می گیرند....
دخترک من!
هیچگاه برای شروع دوباره دیرنیست ...اشتباه که کردی برخیز...اشکالی ندارد,بگذاردیگران هرچه دوست
دارندبگویند...
خوب باش
ولی ...
سعی نکن این رابه دیگران بفهمانی که اگرکسی ذره ای شعورداشته باشند,خاص بودنت رادرمیابند....
نازنینم
گریه کرده ای ؟رنج کشیده ای ؟سرت کلاه رفت؟اذیتت کرده اند؟پشت پاخورده ای؟تهمت زدند؟
عیبی ندارد....نگذارتکرارشود.**تکراردردناکتراست**
دلم میخواهدازلحظه لحظه زندگیت لذت ببری وچه خوب که خداونداین فرصت رابه من بده که من بیشتربتونم از
باهم بودنمان برایت ینویسم فکرشوبکن,توتااین لحظه نه تنها می تونی بدونی که کی وکجاوچگونه به دنیااومدی
بلکه حس اون لحظه دیدار ,حس اون لحظه اولین بارغلطیدن وبه سینه شدن,اولین دندون ,اولین بارچهاردست
وپاشدن وراه رفتن و.......اولین بوسه.....رومی تونی بارهاوبارها بخونی وباهربارخوندنت بفهمی که من چقدردوستت
داشتم ودارم وخواهم داشت,می تونی متوجه بشی که من روزانه ودقیقه وثانیه های زندگیت روبرای بزرگ شدن
وبه تکامل رسیدنت شمارش کردم .من امسال ازپارسال وامروزازدیروزخوشحال ترم چراکه طفل شیرخواره ی
من الان کودک شیرین زبانی است که باحرکاتش ,هوش واستعدادو... روزبه روزمنوعاشق ترونزدیکتربه معبودم
میکنه ,,,عاشقترمی شوم چراکه تادیروزمن باحرکاتم تورامی خنداندم ,اماامروزباحرکات شیرینت ,تو....
عاشقترمی شوم چراکه تادیروزمن سروصورت تورانوازش می کردم اماامروزتوبابوسه هات ودستهای کوچولوت ....
عاشقترمی شوم چراکه تادیروزفقط من توراصدامی زدم اماامروزتوهم می تونی من رامادرصداکنی ...
عاشقترمی شوم چراکه تادیروزمن به توغذامی دادم اماامروزتومی توانی بادستهای کوچولوت غذابخوری ....
عاشقترمی شوم چراکه تادیروزتمامی کارهای شخصی ات بامن بوداماامروز توانایی بعضی ازکارهای خودت راداری
واین تادیروزوامروزها همیشه یهمیشه خواهدبودومن بی صبرانه منتظرفرداوفرداهای آینده می مانم تابنویسم
ازروزانه وماهانه وسالانه ی دیروزوامروزت(اگرعمریباقی باشد).من باتمام خستگی ها,بی خوابیها, سختی
ها,داشتن ها,نداشتن ها,بایدهاونبایدها بهخاطرتوخواهم جنگیدچراکه من یک مادرم..................................دلم
نمی خواهدازمادربودن فقط واژه ی سنگینش رابه دوش داشته باشم مگرنه اینکه من خودم توراخواستم پس حالاکه
دارم چرانکنم ؟؟؟
مگروظیفه مادرشدن چیزی جزءازخودگذشتگی می تواندباشد؟؟؟من بایدبخاطرت سختی بکشم تاتوآسوده ترباشی
,من بایددلم برایت بتپد,من بایدنگرانت باشم ,من بایدازخودم برای توبزنم ,من بایدنخورم تاتوبهتربخوری ,من بایدپایین
باشم تاتوبالاترباشی ,من بایدبیخواب باشم تاتوخواب بهتری داشته باشی .....این بایدها وظیفه من است بدون هیچ
گونه منتی چراکه من یک مادرم..............................
دخترم من ازاین دنیای بزرگ فقط وفقط ازتو یک چیزخواهم خواست که :
همیشه دوستم داشته باشی چه درکنارم باشی وچه دورازمن .....................................................
چراکه :
اگردوستم داشته باشی همبشه کنارم خواهی بود...
اگردوستم داشته باشی دلت برایم خواهم تپید...
اگردوستم داشته باشی من رادرک خواهی کرد...
اگردوستم داشته باشی بامن خواهی ماند...
اگردوستم داشته باشی دستم راخواهی گرفت ودرهمه ی شرایط من راخواهی خواست...
اگردوستم داشته باشی برایم گذشت خواهی کرد...
اگردوستم داشته باشی هرگونه ای که باشم به من افتخارخواهی کرد....
اگردوستم داشته باشی برایم ارزش قائل خواهی شد....
اگردوستم داشته باشی اسم مراخوب صداخواهی کرد...
اگردوستم داشته باشی به من درست احترام خواهی گذاشت...
اگردوستم داشته باشی .......................................................................................
ماهگیت مبارک
مهمونی بیست ماهگیت درکناردوستان عزیزم(منزل خاله هدیه)
آتریساومحیاجون ورادین جون
دیگه رقص ازاین بهتر....
دیگه خوشی ازاین بهتر؟؟؟