هفده ماهگی ات مبارک
زیباترین سلام به زیباترین آفریده خدا
امبدوارم که هرروززندگیت همچون این روزها خوش وسالم وسلامت باشی عزیزم
امروزهفدهمبن ماهگردتوست ومن هفده ماه است که به خاطروجودنازنینت درهرنمازم سجده برسجاده شکرمی
گذارم وهرروزوهرروزبیشترسپاسگذارخدایی هستم که اول توراسالم وسلامت برای من به دنباآوردودوم سالم
وسلامت به رشدوتکامل رساتدومی رساند.
وقتی ازخونه بیرون می ریم وخودت قدم به قدم من راه میای به خاطرراه رفتنت میگم خداروشکر
وقتی ازدوست وآشناوفامیل می شنوم که دخترت قدکشیده ,به خاطر رشدت میگم خداروشکر
وقتی همه ازخوش خلقی وخوش خنده بودنت میگن به خاطراخلاق خوبت میگم خداروشکر
وقتی بغلت می کنم وسنگینی ات روروی دستام حس می کنم به خاطروزن گرفتنت میگم خداروشکر
وقتی دکترت می پرسه چه کلمه هایی رومیگه به خاطرحرف زدنت میگم خداروشکر
وقتی با زبون بی زبونی حرفاتوبه مامی فهمونی به خاطر هوشت میگم خداروشکر
وقتی حیوانارو,خوردنی هارو,پوشیدنی هاروو....ازهم تشخیص می دی به خاطرتوانابی هات میگم خداروشکر
وقتی به تک تک اندامهای بدنت نگاه می کنم ومی بینم سالم هستندمی گم خداروشکر
ووقتی کنارمن آسوده نفس می کشی به خاطربودنت می گم خداروشکر
""خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر""
دخترم :
روزگیت مبارک
عصرماهگردت بابابا مرتضی برای خریدکادوت رفتیم بیرون اول برات یه جفت کالج خریدیم وبعد یه شلوارلی خوشگل
وبعدیه تفنگ خوشگل که بافشاردادنش کلی حباب رنگی ازش خارج میشه .انقدراین اسباب بازی رودوست داری که
بابیرون اومدن حبابها بالاوپایین مبپری وهمش میخوای ازروی زمین حبابا روبرداری
مبارکت باشه عزیزم .ان شااله کفشاولباساتوبه خوشی وبدو بدوبپوشی وازاسباب بازیت لذت ببری که من عاشق
اون لحظه های خوشی توهستم .
شب هم باخانواده دایی احسان رفتیم پارک دم خونه شون وباشادی جون وشیداجون که هم من ارادات
خاصی بهشون دارم وهم شماکه شیدا شیدا اززبونت نمیوفته کلی بازی وخوشی کردی اونقدری که به شیدا
گبرداده بودی وازش انرژی گرفتی بچه وقتی رفته بودخونه بی هوش تاظهرخوابیده بود.
آتریساوبرادرزاده های بسیاربسیارعزیزم که صمیمانه عاشقشونم
آتریسا دوروزه که یادگرفته بادستای خوشگلش بوس میفرسته
کبک ماهگردت روفرداش که جمعه بودوطبق روال جمعه ها همه خونه مامان جون وآقاجون هستیم خریدیم تااوناهم
ازاینکه بک ماه دیگه به سن دخترمون اضافه میشه روخوشحال کنیم .آخه دخترم یادت نره که توابن 520روزمامان
جون وآقاجون کم برات زحمت نکشیدن ,اونا توهرلحظه زندگیت (بی خوابیت,گریه کردنت ونگهداریت )پابه پای من
برات زحمت کشیدند ومن هرچقدر ازشون تشکرداشته باشم بازم کمه ...واقعااوناالان تویه سنی هستندکه بایدبه
خودشون برسندواستراحت داشته باشنداماتمام تلاششون رودارن برای نگهداری ازشما می کنند, حتی ازخودمن
بهتردارن برات مایه مبزارن .زبون من برای تشکراززحماتشون قاصره ,من به پاس تمامی زحمتاشون دستهای
زحمتکش ومهربونشون روخالصانهمی بوسم .
ابن ازکیک دخملی
واین ازتیپ دخملی(بلوزکادوی زن دایی جون احسانه که دست گلش روبخاطربادبودش می بوسم)
عصروشب جمعه هم به عروسی بکی ازهمکاران شرکت به خوبی گذشت.اونقدرتوی مهمونی شون
بدوبدوکردی وازسالن بیرون دویدی که آخرشب من دیگه رمق نداشتم .ماشاله خواب شماهم که ساعت 4و5صبحه
....دیگه فکرشوبکنیدازمن چی مونده .......................................
خداوندا
مگرنه ابنکه نفس کشیدن جزئی اززندگی ست ,دخترم نفس من است اورابرای من سالم وسلامت نگه دار