واکسن یک سالگی
واکسن یک سالگی 
سلام عزیزم زیباترین سلام هاازعمق جانم به زیباترین آفریده خدا,که به رسم جاده ها ازاودورم ,ولی به رسم دل ,بااوهیچ فاصله ای ندارم.
حالت چطوره ؟خداروشکریه کم حال واحوالت بهتره ؟
به خاطرشرایط حالت که مریض بودی وتب داشتی نتونستیم واکسن یک سالگیتوسرموقع خودش بزنیم امالان که یه کم بهتری ازفرصت استفاده کردیم وبابابامرتضی بردیمت برای واکسنت....
زیادخوشحال نیستیم ,چون تازه یه کم بهترشدی ومیدونم که تواین چندروزچقدراذیت شدی وگریه کردی ...اماچاره ای نداریم وازت پیشاپیش عذرخواهی می کنیم
وارددرمانگاه که شدیم اول خوشحالی میکردی چون عکس بچه های روی دیواربدجوری حال وهواتوعوض کرداماهمین که آمپولودست خانم پرستاردیدی
چنان جیغی زدی که خانم پرستارشروع به خندیدن کردکه چطورهنوزکاری نکرده جیغ میزنی وچطورمتوجه شدی ؟
وقتی براش توضیح دادم که این چندروزتوی بیمارستان وخونه خیلی اذیت شدی بازم به هوشت صدآفرین گفت
خلاصه باکلی بازی وسرگرمی واکسنوبه دستت زدوادامه داستان گریه کردن شما.....
ولی خداروشکرزودآروم شدی وباماشین سواری وچرخوندنت یه کم آروم شدی .ولی بدترازاون ,این بودکه من بایدشمارومیزاشتم خونه مامان وخودم میرفتم شرکت
باکلی سرگرمی واسباب بازی ازت جداشدیم وبه سمت شرکت حرکت کردیم.
به محض اینکه رسیدم باخونه تماس گرفتم وازحالت باخبرشدم ویه کم خیالم راحت شد
الان که دارم برات می نویسم شرکت هستم وکامل دلم پیش توی عزیزه ...تویی که همه هستی وجون مامان وبابات هستی وروزی نیست که بخاطروجودزیبات شاکرخداوندنباشم 
هزاران هزارسپاس به خاطرالطاف ملوکانه اش که این چنین فرشته ای روبرای مازمینی کردوازشانس ماتوخونه مافرودآورد
ازته دل برای تمامی دوستانی که دلشون فرشته ای زیبا همچون فرشته من آرزودارند,آرزودارم
وامایه کم ازاوضاواحوال وکارای شیرینی که دخترکم این روزا میکنه براش بنویسم که وقتی بزرگ شد,بخونه ,ببینه چه شیرین کاریهایی میکرده:
دخترخوش اخلاق من رابطه اجتماعی بسیارخوبی داره به حدی که هرجاکه میریم کلاراحته ....نه اصلااهل غریبی کردنه ,نه غرزدن,اگه دیگه جایی که میریم بچه کوچیک داشته باشند که محشره ....چنان ذئق واحساسی ازخودش نشون میده که اطرافیان به وجدمیان
دختربانمکه من به محض اینکه صدای تلفن ویاصدای زنگ دررومیشنوه دادمیزنه در....در....(یعنی دارن درمیزنن)
دخترشیرین ادای من درحدچندکلمه ای صحبت میکنه:بابا.بع بع (صدای ب بعی)...دد....م م ...دا (یعنی دالی)....مامان....به به....اه ..آبا(یعنی آقا) .نه روبسیارخوب وشیرین میگه ,مثلابهش میگیم آتریساغذامیخوای .میگه :نه ......آتریسامیخوای بری حموم میگه :نه
وقتی ماسعیدراصدامی زنیم بلافاصله اونم میگه :س س
دخترملوس من تابهش میگیم چشمات کوسریع دوتاچشماشوبهم فشارمیده وچشماشونشون میده
دخترجیگول من :وقتی ماباتلفن صحبت می کنیم اونم میره یکی ازاسباب بازیاشوبرمیداره وبازبون شیرین خودش شروع به صحبت کردن میکنه ,همیشه ام اول صحبتشوباآباشروع میکنه ولی بقیه اش رودیگه متوجه نمی شی وبازبون خودشه
دخترکوچولوی من عاشق چادرنمازمامانشه وبه محض اینکه اونومیبینه دورخودش میپیچه وخودش روتوش قایم میکنه وشروع به دالی بازی میکنه(عاشق دالی بازی هستی وبازبون قشنگت میگی دا ا ا ا ا ا )
دخترجیگولی من عاشق توپ بازیه وتاتوپ میبینه میگه پ پ پ
دخترک زیبای من عاشق بازی وشیطونی کردنه ,عاشق اینه که بره پشت تلویزین وتمام فیش های پشتش رودربیاره وباباشوعصبانی کنه
عاشق برنامه های فیتیله وعموپورنگ وآگهی های بازرگانی تلویزیونه (انقدردقت میکنه )
یه وقتایی هم خودش بااوناشروع به خوندن میکنه
عاشق خوردن ماسته اونم اگه خودش بخوره
دخترم عاشق قندوبیرون ریختن قندونه ...میدونی 100باربریزه بیرون دوباره جمع کنه
حالاکافیه که من یاباباش این قندون روازش بگیریم انقدردادمیزنه ودعوامون میکنه ,حتی یه وقتایی گازمون هم میگیره
واینم اخم آتریسا
عاشق بیرون ریختن کابینتای آشپزخونه است
عاشق کنجکاوی وزبل بازی
عاشق پارک وبچه های پارک وددروبیرون رفتن وماشین سواری و.......دیروزکه برده بودمش پارک ,ازبین اون همه بچه فقط صدای آتریسامیومد,تک تک بچه هاروصدامیزدوازشون میخواست که بیان پیشش(گفتم که رابطه اجتماعیش 20ته )
عاشق نانای کردن ودست دسی وآوازخوندن
هرعروسکی میبینه ازقول اون بع هستش ,حتی کبوتر,مرغ,ماهی ....هرچی ببینه سریع میگه بع
اصلایه چیزجالب که اتاق خودش به اسم اتاق بع معروف شده ....هرکی میره تواتاقش سریع دادمیزنه بع
حتی من وبابامرتضاش هم که یه چیزی روازاتاقش میخوایم برداریم بهم دیگه آدرس اتاق بع رامیدیم
اینم کیک تولددایی جون احسان که براش آرزوی سلامتی داریم ,ان شااله سایه اش صدساله دیگربرسردوتادخترای گلش پایدارباشه
دوستت داریم ای زیباترین چیزدوست داشتنی زندگیمون
