، تا این لحظه: 11 سال و 28 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

دومین روزپدرباآتریساجون

1394/2/12 23:19
نویسنده : مامان نفیسه
778 بازدید
اشتراک گذاری

پدرم ,عزیزم :

اگرچه خانه ی ما ازآینه نبود,اماخسته ترین مهربانی عالم درآینه ی چشمهای مردانه ات ,کودکی هایم را بدرقه

کردتاامروزبه معنای توبرسم...

میخواهم بگویم ببخش اگرپای تک درخت حیاطمان ,پنهانی غصه هایی راخوردی که مال تونبودند...

ببخش اگرناخنهای ضرب دیده ات ,که لای درهای بسته ی روزگارمانده بودرا ندیدم...

ببخش که چهره ی غمگین وگرفته ی بعضی روزهای توراازشکست روزگارنمی دیدم وحس نمی کردم ....

ببخش اگر برایم پیری وفرسوده شدن چهره ات معنایی نداشت ...وببخش اگرهمیشه پیش ازرسیدن توبه خانه من

خواب بودم ...اما امروزبیدارترازهمیشه ,آمده ام تابه جای آویختن برشانه تو,بوسه بربلندای پیشانی ات بزنم وبگویم

سایه ات کم مباد ای پدرم...

آن روزها سایه ات انقدربزرگ بود,که وقتی می ایستادی ,همه چیزرافرامی گرفت ...اما امروزضلع شرقی نیمکت

های غروب ,لرزش دستانت رادرامتدادعصایی,چوبی می ریزد...

پدرم میخواستم درباره ات بنویسم ,یدالهی ,دیدم علی است 

گفتم نان آورشبانه ی کوچه های دلم هستی ,دیدم علی است 

خلوص تودرعشق ورزیدن رانوشتم وروح توراازهرطرف پیمودم به علی رسیدم..............

آنگاه دریافتم که تونورجداشده ای ازآفتاب علی هستی تاازپنجره ی هرخانه ای ,هستی راگرماببخشی واینگونه

بودکه علی (ع)نماینده خداشدووپدرنماینده ی علی ...تورابه من هدیه دادند ومن امروز,تمامی خودرابه توهدیه

خواهم کرداگربپذیری.......................

                   دوست دارم خوشبختی خودم رادرتپیدن قلب پدرم معناکنم 

                                   

سلام آتریساجونم .خوبی ؟خوبی شیطون بلای من ؟الهی صدهزارمرتبه شکر...

کی میشه بزرگ بشی وخودت بازبون شیرین وقشنگت روزبابا مرتضی روتبریک بگی .کی ؟ها؟

چندروز پیش باهمدیگه رفتیم وبرای بابامرتضی کادوخریدیم .وای وای وای انقدرتو پاساژشیطونی کردی وازپله ها

بالا پایین رفتی که من نفهمیدم چی خریدم خستهاونقدر خسته ام کردی که صاحب مغازه دلش برای من سوخت

وگفت این همیشه انقدرشیطونه ؟یاالان که ازمحیط خونه اومده بیرون انقدرشیطون شده ؟!!!گفتم من که هیچی

بیچاره مامان وبابام که ازصبح تابعدازظهر باهاش سرمیکنن متنظرامیدوارم بابا مرتضی بپسنده وبه خوشی ازش

استفاده کنه....

امسالم بابامرتضی مثل پارسال بهمون زنگ زد که برای نهار ماروببره بیرون اما بااصرار خاله گیتا وخاله فاطی ام که

ازتهران اومده بود بیرون رفتنمون کنسل شد (البته چون نهار سبزی پلو با ماهی شکم پرداشتند منصرف شدیم

خندونک)اینم یکی به نفع بابا مرتضی زبانچشمکاماشبش برای تبریک روز بابایی باعمه مونا وکورش جون رفتیم بیرون

وکلی ازدیدن کوروش جون ومرغابی های توی استخر اونجا ذوق زده شدی وخوشحال

اینجا ازدیدن مرغابی ها خوشحال شده بودی

اینجام داریدبا کورش جون میرقصید 

اینجام بابامرتضی باسماورذغالی داره بهمون چایی میده 

                              روزت مبارک بابامرتضی جونم 

پسندها (3)

نظرات (6)

زهرا
16 اردیبهشت 94 6:54
دعا ميكنم كه سايه اقا مرتضي هميشه بالاي سرتون باشه وروز ش هم به همه شماها تبريگ ميگم وهميشه در كنار هم سلامت وتندرست باشيد
مامان نفیسه
پاسخ
ان شااله .مرسی دوست گلم
مامی آتریسا جون
16 اردیبهشت 94 9:34
روز پدر مبارک باشه عزیزم آرزوی شادی و سلامتی دارم واستون، همیشــــــــــــــه
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم.منم همیشه براتون آرزوی سلامتی دارم
مامان هستیا
17 اردیبهشت 94 7:31
عزیزم روز پدر رو بهتون تبریک میگم . انشالله همیشه در کنار هم با خوبی و خوشی و سلامتی زندگی کنید
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم.مطالب هستیاجون رورمزدارکردی وماکاملاازتون بیخبریم
مینا
17 اردیبهشت 94 15:53
سلام نفيسه جونم ايشالا كه هزارسال سايه همسرتون بالاسرتون باشه و دركنارهم خوش باشين. اي جوووووووونم چ شيطون شده پرنسس خوشگل ما دوس داشتي بهم سربزن خانومي
مامان نفیسه
پاسخ
مرسی عزیزم.لطف داری
مامان الى
19 اردیبهشت 94 9:21
سلام خانومی مطلب گذاشتم نظر یادت نره
محبوبه
19 اردیبهشت 94 15:14
رقصیدنت تو حلقم اتریسا، که پشتت به عکسه خدا این مادر پر حوصله رو از تو نگیره
مامان نفیسه
پاسخ
آمین خاله محبوبه جون