، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

روزجشن ومهمونی

  سلام   حال واحوال دخترم چطوره ؟امروزکه روزمهمونیت بودبهت خوش گذشت ؟ به ماکه خییییییییییییییییییلی خوش گذشت ؟البته ناگفته نماند,ازروزی که شما قدم روچشم ماگذاشتیدهرروزمون جشن ومهمونیه ........هرروزهمه خونه مامان ایران برای دیدن شماجمع می شن وبرای بودنت خوشحالی میکنن (مخصوصاخاله گیتاکه این روزاشدی جون وعمرش) طبق معمول شبهای گذشته دیشب شمابیقراری عجیبی کردی خاله فاطی وخاله نسرین وخانوداه دایی حسن هم ازتهران به خاطرمهمونی شمااومده بودندبخاطر همین همه تاصبح بیداربودیم ودرضمن خسته ..... ولی چاره ای نبودمن بایدبه آرایشگاه میرفتم وخودموبرای ساعت 6که مهمونی شماشروع میشدحاضرمیکردم بعدازخوردن نهارشماروحموم کردیم بدوبدو...
26 ارديبهشت 1392

یک ماهگی ات مبارک

  ماه و روز و ساعت و دقیقه و ثانیه ات مبارک     باتوبودن برایم بهترین لحظات زندگی است ومن وجودپرمهروسرشارازعشق تورادرکاشانه قلبم به وضوح میبینم ومی دانم که باتومیشودبه خدارسیدپس دوستت دارم وعاشقانه می پرستمت سلام ماه پیشونی؟حالت چطوره ؟ ازاوضاواحوال شمابراتون بگم که:داروهایی که دکترمدنی داده بوداصلاباشماسازگاری نداشت ومن همه رابراتون قطع کردم >ازاون روزی که ازتهران اومدیم شیرخوردن شماتوبازی رفته واصلاشمادرست شیرنمی خوری ,هرکاری میکنیم که شیشه هم بخوری طوری اوق میزنی که آدم میترسه ,کم کم داری نگرانم میکنی ,هنوزازدست ماناراحتی ؟من که عذرخواهی کردم بازم معذرت خواهی میکنم بوس کنیم تاآشتی کنیم عو...
20 ارديبهشت 1392

چکاب دکترارتپد

سلام وهزاران هزارسلام به تک ستاره قلب منحالت چطوره مامانی؟من که خداروشکرخییییییییییییییییییییییییییییییلی خیییییییییییییییییییییییییییلی خوبم چون دکترارتپدشماسلامتی شماراتضمین کردوگفت که پاهای شماهیچ گونه مشکلی نداره میتونی همین امشب عروسش کنی ومن کلی خوشحال ازاین قضیه سریع به بابامرتضی زنگ زدم واونم که خیلی نگران شمابودوهمش زنگ میزدباخبرکردم .خیییییلی خوشحالم دخترگلم انشاله همیشه سالم وسلامت باشی وان شاله هیچ مادروپدری خبرمریضی ازبچشونو نشنوند(ان شااله) دوستت داریم هزارتا ...
15 ارديبهشت 1392

چکاب تهران

سلام به گل گلخونه من حالت چطوره ؟امروزحسابی اذیت شدی مگه نه ؟خیلی ازدست من و بابامرتضی عصبانی هستی مگه نه؟ آخه ماهم تقصیری نداریم فقط میخوایم زودخوب بشی؟قضیه ازاین قراربودکه: امروزصبح  برای چکاب نوبت دکترمدنی تهران روداشتی ,بابابامرتضی وعمه موناصبح زودحرکت کردیم توراه خوش گذشت وطبق معمول شمادخمل بسییییییییارخوبی بودی , تااینکه رسیدیم مطب آقای دکتروخیلی زودنوبتمون شدبعدازچکاب من اردل دردشماوشرایط شمابرای دکترتوضیح دادم بعدازدادن نسخه گفت که لگن شما تنگه وممکنه پاهای شمادچارمشکل باشه .این حرف من وبابامرتضی روبهم ریخت اگه روم میشدهمونجاهای های گریه میکردم درهرصورت گفت یه ارتپدمخصوص کودک باید پای شماروببینه ,خیلی حالمون گرفته شدوازطرف دیگ...
12 ارديبهشت 1392

روزهای خوب باتوبودن

سلام پروانه قشنگم حالت چطوره ؟اون چی که من میدونم اینه که روزاخوبی وشبا بد......هنوزم شبابدجوری گریه میکنی دیگه دلم داره تموم میشه مامان ایران میگه تاچهل روزهمینطوری هستی روزوشب همه روبه هم ریختی ولی بازم همه ازبودنت خوشحالن, باهات حال میکنن وقتی که چشمای قشنگتوبازمیکنی همه جاروبادقت نگاه میکنی >خیلی باحال وقتی باهات حرف میزنیم لباتوغنچه میکنی به حالتی که میخوای حرف بزنی .قربونت برم که صورتت مثه یه گل میمونه همه روشیفته خودت کردی خاله گیتاکه ازسرکارهرروزاونجاست,خاله فاطی هم که کاشون موندگارشده وازت دل نمی کنه ,دایی احسانم هرشب میان بهت سرمیزنن ,بابامرتضام که ازسرکارمیاداول میادروی ماهتومیبوسه ,کلی باهات حرف میزنه بعدمیره سراغ کاراش ...
8 ارديبهشت 1392

بی تابی های شبونه

سلام طلای نابم ,حالت چطوره مامانیم ؟ این روزابرای من وخانواده ام روزای سختیه اماخوشحالیم که توراداریم ازروزی که یک هفته شدی دیگه شبااصلانمی خوابی وتاصبح گریه میکنی .دردوبلات به جون مامان ,میگن دلت دردمیگیره اما من وبابامرتضی حاضریم جونمونو بدیم وشماروتواین حال نبینیم ,هرکاری میکنیم آروم نمی شی بهترین قطره ها روبرات گرفتیم اماهیچ فایده ای نداره ,مثه اینکه ساعت برات کوک کردندازساعت 12 شب شروع میکنی وتا4/5 صبح تموم میشه اصلانمی دونیم چکارکنیم همه تاصبح بیداریم بغلت میکنیم ,راه می بریمت ,بازت میکنیم ,بهت آب نبات وعرق نعنا میدیم .......اماهیچ فایده ای نداره وهمش گریه میکنی ....من تاساعت 3 شب تحمل میکنم اما ازاون ساعت به بعددلم ...
4 ارديبهشت 1392

تکرارآزمایش تیروئید

    سلام دخمل قشنگم ,حال وحوال ؟پیش مامان بهت خوش می گذره ؟ماکه این روزا باوجودتوخونمون     گرمه گرمه بادیدنت کیف میکنم وعاشقانه می پرستمت توبلوری ,گل نازی ,خنده کن کودک من ,بنشین مثل پروانه شاد,برگل دامن من کودکم ازتوجانم به تن است ,جایت آغوش من است دیروزازبیمارستان زنگ زدندوگفتن که نمونه آزمایش تیروئیدشما بایددوباره تکراربشه وماروغصه دارکردن بخاطراینکه دوباره بایدازپاهای کوچولوی شماخون بگیرن .مامان لیداهم زنگ زده بودوبهشون کلی دادوبیدادکرده بودکه چرادفعه قبل حواسشونو جمع نکردن خلاصه اینکه امروزشمارودوباره آماده کردیم وباخاله فاطی که این روزاکلی شرمندش هستیم شمارو به درمانگاه بردیم وآزمایش شمارو...
31 فروردين 1392