، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

هشت ماهگی(اولین سرماخوردگی)

1392/9/20 15:32
نویسنده : مامان نفیسه
569 بازدید
اشتراک گذاری

شایدبرای توفراوان باشندکسانی که اندازه من دوستت دارند

امابرای من کم که هیچ ......

وجودنداردکسی که :

اندازه تودوستش داشته باشم

هشت ماهگیت مبارک گل زندگیم

سلام بهارزندگیم حالت چطوره ؟بهتری قربونت برم .

دیشب وقتی می خواستیم بخوابیم احساس کردم بینی ات کیپ شده ونمی تونی درست  نفس بکشی برات

قطره ریختم تاخوابت ببره اماحدودساعت 4صبح بودکه احساس کردم تب داری تاصبح نخوابیدم همش حواسم بهت بودکه حالت بدترنشه ,خدامیدونه چی گذشت تاصبح شدباسرفه توازخواب پریدم

یقین آوردم که سرماخوردی آخه چندروزقبل بابامرتضی شدیدسرماخورده بودهمش نگران بودم که توازش

نگیری امااین اتفاق افتادصبرکردم تابعدازظهربابابامرتضی بردیمت دکتر,بعدازمعاینه گفت که سینه ات عفونت

داره وبرات داروداد,چه فیلمی داشتیم سردارودادنت (همش عق میزدی وهرچی که ازقبل خورده بودی روبالامی آوردیسرفه هایی میکردی که دل مامان برات کباب می شدوخودت هم بعدازسرفه

اعتراض میکردی که چرادارم سرفه میکنم .بنده خدامامان ایران چقدربرات زحمت کشیدباناله تواون بیشترناله

میکردوصداش درمی اومدبرات بنفشه وگیاهان دارویی رومی جوشوندوآبش روصاف میکردوبه زوربه خوردت

میداداماتوبازم عق میزدی ,ازبس که سرفه هات شدیدبوداحساس میکردم که همه توسینه ات زخم شده

(آخه بعدازسرفه هات گریه میکردی)اون شب تاصبح گریه کردی ونتونستی بخوابی (تاصبح توبغلم راه رفتیم

)فرداش مجبورشدیم دوباره ببریمت دکتر,امانه دکترخودت ...دکترخانوادگی خودمون

وقتی سینه ات وریه ات رومعاینه کردگفت که حق داشته که نخوابیده داروهاتوقوی ترکردوصراربه

اینکه سرساعت داروهاتوبدیم (دوباره چه فیلمی داشتیم سرآنتی بیوتیکی که میخواستیم بهت بدیم)

خلاصه اینکه شب شدومریضی شمابدتراونقدرگریه میکردی که یاداولین روزهایی افتادم که شب تاصبح گریه

میکردی(دم دمای صبح بودکه بابامرتضی ماشینوازپارکینگ زدبیرون وگفت ببریمت بیرون شایدآروم بشی

)جالب اینه که همیشه وقتی توماشین میشینی سریع خوابت میبره امانه تنهانخوابیدی بلکه کیف کرده

بودی که داریم توخیابونامیچرخونیمت

حدودیک ساعتی بیرون چرخیدیم تابالاخره خوابت بردوقتی بیدارشدی ساعت 12ظهربوداحساس کردم یه کم

بهتری (خداروشکر)

مامان ایران همش غرمیزدومیگفت شمابچه روسرماش دادیدبلدنبودی چه شکلی حمومش کنی,حالاهرچی

مامیخواستیم قانعش کنیم که ازباباش گرفته قانع نشدکه نشد......

امیدوارم که همیشه سالم وسلامت باشی وهمه دردوبلاهات بخوره توسرمن ,اماتوهیچیت نباشه

مریضی ات همزمان شده بودباهشت ماهگی اتومن اصلاخاطره خوبی ازماهگردت ندارم ,وقتی انقدربی حال

وحوصله میدیدمت حالم گرفته میشد,2روزبوداصلاسراغ اسباب بازیات نرفته بودی حتی شیشه ای که

انقدردوستش داشتی روپرت میکردی (حق داشتی عزیزم)

اماامروزکه بهتری هزاران هزارخداروشکروسپاس می کنم به امیدروزهای طلایی ات عزیزم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)