اولین کویرباآتریساجون
سلام عشقم
این روزاهرچی تلفن یاموبایل زنگ میزنه حتمااولش شمابایدگوشی روبرداری وصحبت کنی خیلی قشنگ سلام
میکنی واحوالپرسی وبعدکه مطمئن شدی کیه وچیکارداره میگی :اوشی با مامانم(راستی آتریساجون حرف گ
روبلدنیستی بگی مثلابه گوشی میگی :اوشی -خاله گیتا:خاله ایتا-گیلاس:ایلاس-گلابی:الابی-گردن :اردن و......)
این روزا شیطون شدی وبلا وآتیش پاره ....وای وای وای حرفهاوحرکاتی میزنی وانجام میدی که همش من یکی
قربون صدقه ات میرم ودرحال غش وضعف حرفها وحرکاتتممثلاصدات میکنم میگی دستم بنده دارم فکرمیکنم
یااینکه دبه آب روازاین وربه اون ورمیکشی میگم :آتریساسنگینه نمیتونی ,میگی می تونم مامان من موفق میشم
بهت میگم آتریساجونم دیگه بزرگ شده خانوم شده میگی نه مامان من هنوز کوچولوهستم ببین قدم
روازتوچقدرکوچیکتره ,هروقت قدتوشدم بزرگ شدم بهت میگم آتریساکفشاتو اشتباه پوشیدی میگی :اشکال
نداره ,یه لحظه هل شدم وقتی برای کارهای بدی که انجام میدی ناراحت میشم ودعوات میکنم توهم قیافه
حق به جانب به خودت میگیری ودستاتو به کمرت میزنی ومیگی دیگه منودعوانکنی ها ,این دفعه اگه دادبزنی
میگم پیشی بیاد بخورتتیااینکه وقتی بلندحرف میزنم میگی هیس ساکت مردم خوابن بعضی وقتا یه کاره
میری دریخچال روبازمیکنی ودرحالیکه داری فکرمیکنی ,انگشتت روبه لبت میزنی ومیگی چی بخوریم ؟این
روزاخاله بازی زیادمیکنی ,غذاهای الکی زیاددرست میکنی ووقتی به من وبابامرتضی میدی میخوریم میگی بگید
الهی شکر(فکرشوبکن تو5دقیقه صدباربایدماغذابخوریم وخداروشکرکنیم)
آهنگ موردعلاقه ات توماشین شده :یکی یه دونه دختر چراغ خونه دختر ماه آسمون دختر و......خودت هم
پابه پاش میخونی وقر میریزیموقع رانندگی همش تذکرمیدی مامان یواش برو مامان این ورنرو مامان اینجا
ماشینت رونزار و......تازه چراغ قرمز وسبز رو بلدشدی ومیدونی که وقتی چراغ قرمز باشه نباید حرکت کنیم
عاشقتم وقتی این روزاهمش منو مامان جون صدامیزنی وهمش بهم میگی مامان جونمی ,عشقمی
,عزیزمی بعدشم درگوشم میگی :خیلی دوست دارم (توبهترین هدیه خداوندی برام)
دیگه تقریباغذاتوخودت میخوری ومن کمترتوغذاخوردنت دخالت میکنم (انصافا هم خیلی قشنگ بدون اینکه
کمتربریزی غذامیخوری)
کارهات ,حرفات ,حرکاتت همه مثل آدم بزرگاست هرچی بگم کم گفتم فقط میتونم بگم عاشقتم جوجه کوچولوی
من
جمعه ازطرف دایی جون وزن دایی جون احسان نهار کویر دعوت شدیم وازاونجایی که توعشق ماشین بزرگ داری
سوار ماشین بزرگ دایی احسان شدی وباشقو ذوق ودست وهورایی که میکشیدی خوشحالی خودت روبه همه
نشون میدادی
اونجا کنارآتیش -برنج وچای وجوجه رواتیش ودختری که یه سره ازپشته های ریگ بالاپایین رفت وخاک بازی کرد
حسابی حال واحوالمون روعوض کرد .مرسی داداش وزن داداش عزیزم خیلی بهمون خوش گذشت