شیرین زبونیای آتریساجون
سلام عزیز خوش زبونم تواین یه هفته ای که گذشت همش درگیر مراسم تشییع وختم وبابای زن دایی جون احسان بودیم .دوسه روز اول به همه ی ما مخصوصا به زن دایی جون وخانواده اش خیلی سخت گذشت.ازطرفی دیگه من مجبوربودم هرروز چندساعتی مرخصی بگیرم تا حضورا تسلی بخش خاطر زن دایی جون باشیم . توپست قبلی برات ازعلاقه توبه زن دایی نوشته بودم برای همینم وقتی اون بی تابی وگریه میکرد عجیب به هم میریختی وعجیب ازش خواهش میکردی که گریه نکن .نمیخواستم تواین مراسم ها باشی اما بیچاره همیشه اون کسی که جورمن روتواین جورمواقع میکشید واجازه نمیدادکه تومراسم های عزاداری باشی شخص خود زن دایی جون بود .حتی برای مراسم های مادربزرگ ودایی ام ومراسم احیای شب بیست و...
نویسنده :
مامان نفیسه
14:17