، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

روزت مبارک دخترم

                             **الهی قربونت برم                          نازگل بابا دخترم                                              چراغ خونه ی منی                                                                &...
26 مرداد 1394

نام :آتریسا -فامیل:توتونچی

سلام عشقم .            حالت خوبه ودماغت چاقه خداروشکر................................ بعدازاون مسافرت یک روزه اصفهان انقدرخسته بودی که شب به جای ساعت 3و4 ساعت 10شب تاصبح خوابیدی فردای اون روزهم چون من offشرکت بودم تاحدود ساعت 9صبح باهم خوابیدیم (دلی ازعذا ازبابت خواب درآوردم) همین باعث شدکه فرداشب وفرداشب وفرداشب روهم ساعت 11 خواب باشی (یعنی میشه واقعا خوابت هرشب همین ساعت باشه )امیدوارم ...چون واقعابیخوابی شبونه ی من وصبح زود بیدارشدنم داشت کلافه ام میکرد.خلاصه اینکه فعلا اصفهان رفتن ما مساوی شد باتنظیم خواب دخملی دیروز که باهم ازپارک برمی گشتیم توراه ازت پرسیدم آتریسا اسمت چیه ...
18 مرداد 1394

سفرنامه اصفهان

سلام دوردونه ی خوشگل من خوشحالم که حالت خوبه (روزی هزاربار بابت سلامتیت خداروشکرمیکنم) یادمه یه زمانی با چهاردست وپارفتنت وغلط زدن وبعدتاتی تاتی کردنت دل من وبابا مرتضی آب میشد وهمش ذوق وشوق مرحله بعدی رشد وتکامل تو ذهنمون روبیشترقلقک میدادتااینکه الان باشیرین زبونیت ونازوادا های دخترونه ات که همیشه آرزوی قلبی من وبابا مرتضی بود روزها وشبها روبااحساسی خوب سپری میکنیم وروزی هزاربار به خاطره معجزه ی قشنگ زندگیمون خداروشکرمیکنیم .وقتی هرروزازدیروزبهترحرف میزنی ذوق وشوق من برای فردا بیشترازدیروزه...به جرات میتونم بگم که به فردابیشترازدیروزی که گذشت فکرمیکنم چون روز به روز بیشتر دارم به روییایی که همیشه توفکروخیالم بود نزدیک ...
14 مرداد 1394

دخترآتیش پاره

سلام عزیزم .خوشحالم که حالت بهتره ....انقدرجمله ی دلم دردمیکنه روتواین چندروزقشنگ تکرارکردی (دیلم دردکیه,نمی دونم چرا به می کنه میگی کیه )که تموم خونه وقتی یه کم احساس میکنن دلشون دردمیکنه عین تومیگن دیلم دردکیه این روزها هرچی هرچی هرچی بگیم عین ضبط صوت اعلام میکنی حتی وقتی من با بابا مرتضی حرف میزنم شماصحبتهای ماروتکرارمیکنی ,بعضی ازحرفات خیلی جالبه وجالب تراینکه تمامی حرفهای خودمونی ماروتوذهنت نگه میداری وبه جاش تحویلمون میدی  دیروزبایه سری مهره بازی میکردی همش حواسم بهت بود که جوری سرت گرم بشه اونا روازدسترست دورکنم تااینکه یه موقعیت مناسب پیداکردم واوناروقایم کردم .همینکه به خودت اومدی اول یه کم دنبالشون گشتی...
13 مرداد 1394

روزهای پایانی تعطیلات

سلام عشقم .خوبی؟ چندروزی میشه که ازاومدن مسافرتمون میگذره,مهمونای خونه مامان جون که برای مراسم عید مادربزرگم اومده بودندکم کم رفته اند ومن هم کم کم به پایان تعطیلات تابستونه ام نزدیک میشم .اصلادلم نمیخواد این روزهای تعطیلی تموم بشه .واقعا مادرهایی که توخونه درکناربچه هاشون هستند چقدرراحت وباآرامش بچه هاشون روبزرگ میکنن.... پنج شنبه شب قراربوددوستای بابا مرتضی خونمون مهمون باشن اما دقیقا ازشب قبل ازمهمونی هم من مریض شدم وتانصفه شب سرم میزدم هم شما (نمی دونم یه دفعه ای چی شد,جالب اینه که تاغروب حال هرجفتمون خوب بود) قرارشدمهمونیمون روتوباغ دایی سعیدبگیریم تاهم مهمونابیشتربهشون خوش بگذره هم ازمحل بسته خونه بریم فضای ...
2 مرداد 1394

سفرنامه مشهد

سلام عشقم .سلام طوطی سخنگوی قشنگ .آخه واقعا عین طوطی سخنگو شدی .به قول بابا مرتضی مثل ضبط صوت شدی هرچی بگی ازاون طرف انعکاس صداش رو می شنوی . این روزاخیلی دوست دارم ازصحبت کردنت بگم اما نمی دونم ازچی برات بگم انقدریه دفعه ای قشنگ شروع به صحبت کردن کردی که واژه ها وکلمه ها توش گم شدن .بعضی وقتا چیزهایی میگی که ازتعجب دهنم بازمیمونه  آخه دخترتواین حرفها رویه دفعه ای ازکجا یادگرفتی . دیگه باتلفن کامل صحبت میکنی مثلا :الو-سلام- خوبی  ؟بعدمیگی چطوری ؟ که اون موقع میخوام بخورمت -بعدیه کم مکث میکنی میگی :چه خبرا؟کی اونجاست ؟ بعدشروع میکنی ازاخباروشرح وقایعی که توروزبرات اتفاق افتاده تعریف میکنی ......یکماه پیش ...
27 تير 1394

سومین ماه رمضون باآتریساجون

نمی دانم تورابه اندازه نفسم دوست بدارم یانفسم رابه اندازه تو....... نمی دانم چون تورادوست دارم نفس می کشم یانفس میکشم که تورادوست بدارم...... نمی دانم زندگیم تکراردوست داشتن توست یاتکراردوست داشتن توزندگی ام؟؟؟؟؟؟!!! تنها می دانم که دوست داشتنت لحظه لحظه زندگی ام رامی سازدوعشقت ذره ذره وجودم را!!!............... سلام به عزیزدلم ,دخترگلم ,یکی یکدونه خونه ام وسلام می کنم به تمام عزیزانم که تواین مدت طولانی غیبتم دلتنگ ماشدن وجویای احوالپرسی ازما بودند. نمازوروزه هاتون ,طاعات وعباداتون قبول....ازبابت غیبت طولانیم اونم بدون خبرهم ازدخترعزیزم وهم ازبهترین دوستان وبلاگی ام عذرخواهی می کنم .ماه رمضونه دیگه ...خواه ناخواه ...
18 تير 1394

تعطیلات خردادماه

سلام               جونم میدونم خوبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی  منم حالم خوبه ,چون چندروزه تعطیلات حسابی درکنارهمدیگه خوش بودیم مخصوصا صبحها که اجازه ی بیشترخوابیدن روباخیالت راحت داشتیم.قراربوداین چندروزتعطیلات روبریم مسافرت که بنابردلایلی کنسل شد وترجیح دادیم بیشتربه استراحت بپردازیم وتلافی اون همه بیخوابی رودربیاریم .خوشبختانه اولین تعطیلاتی بودکه برای مامان جون هم مهمون نیومد واونا هم تونستن یه کم استراحت داشته باشن حالابگم برات ا...
16 خرداد 1394

مگه میشه....

سلام دختربانمک وخوشگل من ازاینکه این روزها انقدراکتیو وپرانرژی می بینمت خوشحالم وخداروشاکرم  همین الان یهویی دلم برات آب شد ودلم برات خیییییییییییییییییییییییییییییییلـــــــــــــــــــــــــــــــــــی تنگ شد,اول به خونه ی مامان جون زنگ زدم وباهات صحبت کردم بعدش هم شروع کردم عکسات رودیدن ,شایدهرکدوم عکساتوهزارباردیده باشم اما انقدربادیدن هرکدوم ذوق زده میشم وقربون صدقه ات می رم که انگاری دفعه اوله دارم میبینم ,به قول همکاران محل کار شرکتم میگن هروقت نفیسه نیشش بازمیشه بدونیدداره عکسای آتریسارومیبینه آخه مگه میشه همچین شاهزاده ای داشته باشی وبراش ذوق زده نشی !!!   آخه مگه میشه این همه شیرین کاری...
11 خرداد 1394